۱۳۹۰ تیر ۱۰, جمعه

درباره ی رمان شهربانو، نوشته ی محمد حسن شهسواری

شب غیر‌ممکن

تمام حرف من در این نوشتار، این است که یک نویسنده‌ی حرفه‌ای باید فرصت‌‌شناس باشد. فرصت‌شناس که می‌گویم، منظورم شاید نوعی رویکرد آپورتیونیستی باشد به معنای مثبت. محمد‌حسن شهسواری با «شب ممکن» پخته‌ترین اثر کارنامه‌ی خود را ارائه داد و رمانش توانست در سیاهه‌ی رمان‌های جدی و قابل احترام چند سال اخیر جایگاه نسبتا رفیع و مهمی را به خود اختصاص دهد. مقایسه‌ی «شهربانو» با «شب ممکن» نه کاری اصولی است و نه فایده و ارزشی دارد. واضح است که پروسه‌ی خلق این دو کتاب کاملا با هم متفاوت بوده است و قیاس مع‌الفارق هم سودی به حال کسی نخواهد داشت. اما شهسواری نویسنده‌ای است که کارش را دوست داشته‌اند و خوانده‌اند. پس خوانندگان کتاب او حق دارند که از وی انتظار رفتاری حرفه‌ای را داشته باشند و پاسخ مناسبی در قبال دلبستگی‌شان به اثر قبلی این نویسنده دریافت کنند. اما او با انتشار «شهربانو»(دلیل انتشارش هر چه می‌خواهد باشد، باشد) نشان داد که چندان فرصت‌شناس نیست. باید با تاسف بسیار بگویم که «شهربانو» رمان پیش پا‌افتاده، بی‌رمق و ضعیفی است و مطمئن هستم خود نویسنده‌اش این را بهتر از هر کس دیگر می‌داند.کاری است دقیقا از جنس فیلم‌نوشت‌ تله‌فیلم‌های کیلویی صدا و سیما. پس جای تعجب نیست اگر بدل به یکی از محصولات کارخانجات زنجیره‌ای تولید انبوه نود دقیقه‌‌ای‌های سرکاری تلویزیون شود. درست است که هر نویسنده‌ای حق دارد که خودش درباره‌ی روند کارش تصمیم بگیرد. اما در عین حال، نویسنده‌ای که به اعتباری می‌رسد، باید با وسواس و هوشمندی، بداند که چه کاری را باید چه وقتی انجام دهد. وقت انتشار «شهربانو» اکنون و امروز نبود. می‌توانست کتابی باشد در انتهای کارنامه‌ای حجیم و درخشان که تنها از سر تفنن، یا ادای دین به قشر یا سلیقه‌ای خاص نوشته شده است. اما حالا؟... نه!... «شهربانو» ترکیبی است از یک پلات شعارزده، تیپیکال و بی‌ظرافت، چند شخصیت بی‌کاریزما، کم‌نمک و فاقد پرداخت کافی، نثری نچسب و پاورقی‌وار و بدتر از همه، دیالوگ‌هایی تصنعی و به معنای واقعی کلمه «ضعیف»(این خصایص را به شکل بارز می‌توانید در فصل افتتاحیه‌ی رمان در مهد‌کودک، در فصل حضورشهربانو در خانه‌ی نازی، در دیالوگ‌های شهربانو با مددجوی تلفنی، و بد‌تر از همه در فصل پایانی کتاب مشاهده کنید). می‌گویند ممکن است طیف خاصی از مخاطبان، این کتاب را بپسندند. گیرم که چنین باشد. اما مسلما شهسواری می‌توانست در جذب این طیف خاص هم قوی‌تر عمل کند و اهالی جدی‌تر ادبیات را نیز تا حدی راضی‌تر نگاه دارد. از یک نویسنده‌ی حرفه‌ای چون او، انتظار می‌رفت که این ملودرام تقریبا عامه‌پسند را هم در بهترین و کامل‌ترین شکل ممکن ارائه کند. یعنی شخصا دلم می‌خواست درصدی اندک از ذکاوت جاری در «شب ممکن» را در نوشتن این رمان به خرج دهد و به جای پایین کشیدن سطح اثر خود تا تراز سلیقه‌ی آن مخاطبان احتمالی، تمهیدی به خرج دهد تا سطح سلیقه‌ی آنان را تا سطح رمانی آبرومند و در عین حال ساده و خوش‌خوان بالا بکشد. من دشمن کلیشه و تم ملودراماتیک و هپی‌اند و درون‌مایه‌ی نجیب و معطوف به طبقه‌ی متوسطِ دارای نگاه سنتی/مذهبیِ مستتر در این اثر نیستم. اما اجرای داستان برایم مهم است. کاریزمای شخصیت‌ها برایم مهم است و باید صراحتا بگویم که قهرمان رمان «شهربانو»، نه به خاطر عقاید و پوشش و پیشه و شیوه‌ی زندگی‌اش؛ که به خاطر پرداخت ضعیف شخصیت‌اش، در طول خواندن صفحات نه چندان پر‌شمار کتاب، به طرز هولناکی روی اعصابم راه می‌رفت و وقتی دهان به گفتن دیالوگ‌هایش می‌گشود، سلسله‌ی اعصابم را می‌جوید. اطمینان دارم که سطح کار شهسواری در حد این رمان نیست. منتظر می‌مانم تا با کتاب بعدیش پاسخی دندان‌شکن به این گلایه‌های من بدهد. پس آرزو می‌کنم که آن‌قدر رمان‌های درخشان منتشر کند که «شهربانو» در کارنامه‌اش گم شود. آمین!

شهربانو

محمد‌حسن شهسواری

نشر چشمه

1389

2000 تومان

۲ نظر:

هیچ نویس گفت...

به نظرم سطح خیلی نازل کار باعث شده یک ایده‌ی درخشان که مشخصه شهسواری مایل بوده که دست‌مایه‌ی روایت رو از توی اون دربیاره تبدیل به یه سری جمله‌ی بیرون زده از متن بشه. اون ایده زنگارزدایی از کلیشه‌هاست؛ ایده‌ای که توی لب بر تیغ هم دیده می‌شه و البته سناپور خیلی خیلی موفق‌تره نسبت به شهسواری.

سهیل نصرتی گفت...

سلام
کاملن موافقم
ممنون از نگاهتون