۱۳۸۸ مرداد ۱۷, شنبه

گفتگو با شاپور جوركش به مناسبت روز حافظ


كار هنري كه توضيح ندارد!

حافظ تنها شاعری است که در تمام ادوار ادبی این کشور، چه شاعر و چه منتقد در برابرش تسلیم و خلع سلاح بوده‌اند. شعر او در چنان مکان متعالی و دور از گزندی قرار گرفته است که همگان را به تحسین و تکریم صِرف وادار می‌کند. خاصه آن‌که او از معدود شاعرانی است که در میان عامه مردم نیز جایگاهی رفیع و محترم دارد و قرن‌هاست این جایگاه را حفظ کرده است.پرسش اصلی این است: چه ارتباطی می‌توان میان قله شعر فارسی یعنی حافظ- با شعر امروز ایران برقرار کرد؟ مسلم آن است که این شعر ناب و عالی و مقبول عام و خاص، هنوز پتانسیل زیادی دارد برای فراگیری آموزه‌هایی که در خود مستتر کرده است. از دیگر سو به تازگی در باب خوانش‌های اصطلاحا مدرن از شعر حافظ بحث‌های جالبی در محافل ادبی آغاز گردید و سر و صداهایی هم به دنبال داشت. گذشته از تمام این قضایا نگاه نو به شعر کلاسیک همواره برای شعر امروز ما راه‌گشا و راهنما بوده است. همین امر انگیزه‌ای شد تا با «شاپور جورکش»، شاعر و منتقد اهل شیراز که کتاب خواندنی «بوطیقای شعر نو» نیز از تالیفات اوست به گفتگو بنشینیم و نظرش را در باب پیوندهای شعر حافظ با شعر امروز و نیز روند حافظ‌خوانی و حافظ شناسی در این روزگار جویا شویم

****

در شعر معاصر، بالاخص از نیما به بعد که جدال کهنه و نو ظاهرا" به سود شعر نو خاتمه یافت، یکی از دغدغه های شاعران و منتقدان نفی و نقد ارزش های شاعران کلاسیک بوده است. با این همه «حافظ» کم و بیش ساحت مصونی داشته و تقریبا نمونه ی مهمی از نقد توام با نکوهش شعر و شاعری حافظ نداشته‌ایم. این در حالی است که سعدی، فردوسی و بسیاری دیگر از اسطوره های شعر کلاسیک، به نقد کشیده شده‌اند. علت مصونیت حافظ از این نقدها را در چه می بینید؟

شعر حافظ بيشترين وسوسه‌ها و تنش‌هاي ذهن انساني را بر ملا مي‌كند و به صدا در‌مي‌آورد. در همان حال كه سنت ادبيات تعليمي را با طنز همراه مي‌كند: «بوسيدن لب يار، اول ز دست مگذار/ كآخر ملول گردي از دست و لب گزيدن» . شعر تعليمي حافظ بي‌آن‌كه بر عقيده‌اي خاص اصرار كند، از كفر خيامي و ايمان رومي به اشاره مي‌گذرد و در مرز التقاط، گلچيني از انديشه‌هاي گوناگون را مجال تعبير مي‌دهد:« به مي سجاده رنگين كن، گرت پير مغان گويد/ كه سالك بي‌خبر نبود، ز راه و رسم منزل‌ها» در اين بيت «سجاده» نماد آيين‌هاي فراگير مذهبي را بازتاب مي‌دهد و«مغان» آيين‌هاي ايراني را؛ «سالك»، پيروان مناسك عرفاني، بودايي را جذب مي‌كند، و «مي» نزد هر مخاطبي مي‌تواند بر تعبيرهاي گونه‌گون راه بگشايد. طنز حافظ نيز به آثار او چشم مركب و پانوراما مي‌بخشد. در اين بيت:« در دل ندهم ره پس از اين مهر بتان را/ مهر لب او بر در اين خانه نهاديم»؛ يكتا‌ستايي ارج مي‌يابد. در همان حال كه حافظ سليقه نظر‌بازان را هم به دايره جذبه شعر مي‌كشد: «شهري‌ست پر‌كرشمه و خوبان ز شش جهت/ چيزي‌م نيست ورنه خريدار هر شش‌ام». گويي حافظ آموزه‌ي برزويه طبيب در ابتداي كليله و دمنه را به كار بسته كه به هيچ ايدئولوژي خاصي دربست پابند نباشد، بلكه گلچيني از بهترين آموزه‌هاي هر ايدئولوژي را در خدمت دانش شاد شعر بگيرد. «گل در بر و مي در كف و معشوق به كام است/ سلطان جهانم به چنين روز غلام است».

دو نسخه از دیوان حافظ به تصحیح و اهتمام دو تن از مشهورترین شاعران این دوران – سایه و شاملو- امروز در دست ماست. نقدها و بحث های زیادی هم در باره ی آنها، به ویژه حافظ شاملو، شکل گرفته است. ارزیابی شما از این دو نسخه چیست؟

به نظرم تصحيح هر ديوان شعري مي‌تواند نسخه‌هاي پيشين خود را ساقط كند، جز ديوان حافظ. مادر‌بزرگ من نسخه‌اي كهنه و چروك‌شده از حافظ داشت كه دور و بر صفحاتش ملايك و بچه‌فرشته‌ها مي‌پريدند و آن را با هيچ نسخه تصحيح شده‌اي عوض نمي‌كرد. به قول مهندس«روحي نژاد» شعر حافظ آينه‌ آمال و آرمان‌هاي ايراني جماعت است و چه بسا كه اگر كم و كاستي هم داشته، خوانندگان ايراني در طي قرون به آن افزوده‌اند. مثلا بيتي مثل: «يا وفا يا خبر وصل تو يا مرگ رقيب/ بازي چرخ مگر زين دو، سه كاري بكند»، حتي اگر از ديد‌گاه طنز به آن نگاه كنيم، با انديشه مدارا‌گري حافظ هماهنگ نيست. آقاي خانلري مثلا اين بيت را نمي‌آورد كه جامع‌تر و بر‌اساس سير فكري حافظ است. خوانش شاملو بيشتر در جهت صيقل دادن آينه آرمان‌هاي ايراني است. سعي سايه به روح كلاسيك نزديك‌تر است.

انگار هر چه در تاریخ ادبیات معاصر پیش تر می آییم از تعداد حافظ شناسان و خبرگان قرائت و تاویل شعر او کاسته می شود. این در حالی است که شعر حافظ هنوز هم همه گیر ترین و ناب ترین شعر کل ادبیات ما دانسته می شود. حال آن که روند مولوی‌شناسی و مولوی‌خوانی مدام رو به افزایش است. این وضعیت از کجا سرچشمه می گیرد؟

اطلاعات شما اگر آماري باشد، شاخص جالبي مي‌تواند باشد، ولي خبرهاي گوشه و كنار همچنان دل‌مشغولي به حافظ را نشان مي‌دهد. در شيراز از شش كتاب پژوهشي شركت‌كننده در جشن فرهنگ فارس، چهار‌تايش در مرود حافظ بود، از جمله «حافظ و ملامتيه» از دكتر خالصي. دكتر سعيد حميديان هم در حال نوشتن كتابي در چند جلد، در همين زمينه‌اند. دكتر منصور رستگار نيز در كار پژوهشي وسيع بر حافظ‌اند. اين اثر كه درس‌نامه براي دانشجويان غير ايراني هم هست، ابتدا چكيده‌اي از غزل را به نثر ارائه مي‌دهد و بعد توضيح تك، تك بيت‌ها همراه با منابع گسترده‌اي از اظهار نظر‌هايي كه در مورد هر غزل تا كنون نوشته شده. اما روند مولوي‌خواني و مولوي‌شناسي به درستي مي‌گوييد كه رو به افزايش است. غزل‌هاي مولانا صحنه‌هاي تئاتر و موسيقي را فتح كرده، بدون آن كه امتياز صادرات آن منحصرا به ايران برگردد. در واقع مولانا به عنوان يك چهره‌ چند‌مليتي مورد دولت‌هاي مختلف از جمله تركيه است، كه شعر مولانا را به هجده زبان ترجمه كرده و مهر توليد بر آن زده است. آقاي رويايي در كتاب « سكوي سرخ2» مي‌نويسند:« هنوز ترجمه قابل قبولي از اشعار مولانا در غرب در نيامده.». هر چند عقايد عرفاني، درگيري با منافع سرمايه‌داري ندارد، اما استفاده از آن به عنوان يك كالا در سطح توده‌هاي غربي همان‌گونه عمل مي‌كند كه موسيقي آقايان شجريان و ناظري در توده ايراني. با اين تفاوت كه غير از هزاران حلقه‌ عرفاني كه با اعضاي جوان در شهرهاي مختلف تشكيل شده، رويكرد چهره‌هاي سياسي از قبيل دكتر سروش، دكتر مهاجراني، و دكتر محسن سازگارا براي جامعه ايراني نويد رويايي ديگر مي‌دهند كه جزيياتش بسته به هر سليقه‌اي متفاوت است.

نظرتان در مورد خوانش های مدرنی که اخیرا از شعر حافظ انجام گرفته است چیست؟ آیا اصولا چنین خوانش هایی و شیوه های این خوانش را درست و لازم می دانید ؟

وقتي يك مهر توليد مي‌تواند كالايي را بفروشد، چرا نفروشد؟ من و شما هم اگر بوديم، همين كار را مي‌كرديم. گذشته از اين‌ها، كار هنري توضيح ندارد. هواداران يك هنرمند دوست دارند بدانند گزينش هنرمند محبوب‌شان از حافظ چيست... حالا همين‌طوري يادم افتاد به شب شعري كه سال 49 در مشهد بر‌پا بود. جواني پشت تريبون رفت با خيال راحت چند پك به سيگارش زد و شروع كرد به خواندن يك شعر بسيار كوتاه: «به نيما بگوييد: جايي نيست». گفتند:مكرر بفرماييد!؛ شاعر دوباره خواند. يكي از حاضران گفت: «توضيح!»؛ شاعر گفت:«كار هنري كه توضيح ندارد»؛ به گمانم رضا دانشور بود كه گفت: « اينجا همه اهل بخيه‌اند. توضيح!»، شاعر پاسخ داد: « نيما گفته «به كجاي اين شب تيره بياويزم قباي ژنده خود را/ تا كشم از سينه پر درد خود بيرون/ تيرهاي زهر را پرخون»؛ من هم گفته ام : بگوييد جايي نيست...

یکی از مهم ترین تالیفات شما بوطیقای شعر نوست. آیا گمان نمی کنید که نگارش بوطیقایی بر اساس آموزه های مدرن و با تکیه بر شعر حافظ به عنوان مقبول ترین و عالی ترین تجربه ی شعر کلاسیک بتواند به ظرفیت های شعر امروز بیفزاید و واکاوی راز و رمز کار او به ماندگاری آثاری که در این روزگار منتشر می شود، چیزی بیفزاید؟

در زمينه‌ي كلاسيك پژوهش‌هاي خوبي روي حافظ شده است كه مقاله « اين كيمياي هستي» از دكتر شفيعي كدكني نمونه آن است. اما چون مردمان جامعه ما الگوهاي رفتاري خود را از متون كلاسيك مي‌گيرند، خوانش نسل نو بسيار تعيين كننده است. تئوري مرگ مولف و نقش خواننده در متن، در مورد بسياري از آثار كلاسيك ما صادق نيست. درصد بالايي از اين ادبيات، ادبيات تعليمي است و مثل ده فرمان بر ضمير ناخودآگاه ما حكم مي‌راند. بازخواني متون حافظ كه نسبت به متون ديگر عرفاني بازترين متن ادبي ايراني است كه به ذهنيت ايراني نزديكي بيشتري دارد، مي‌تواند به باز‌نگري روحيه ايراني تعبير شود. من در اين زمينه تنها يكي، دو مقاله پراكنده دارم، از جمله «هم‌نفس فرشتگان و رخصت خبث» كه در مجله نگاه نو ، دو، سه سال پيش در آمده.اميد است نسل نو با نگاه دقيق خود به نقد و تعبير آثار كلاسيك بپردازد.

غزل امروز ما روزگاري بازاری نا به سامان و تا حدی آشفته دارد. در واقع تنها تعداد ابیات و قوافی و ردیف ها از غزل کلاسیک به جا مانده است و نوع زیبایی شناسی غزل دستخوش تحول شده است. با این حال به نظر شما آیا غزل حافظ هنوز می تواند درس هایی برای غزل امروز داشته باشد؟

اجازه مي‌خواهم به حاي پاسخ، دو تك‌بيت از دو همشهري حافظ تقديم كنم:

گنجشك‌هاي خاطره بيم گريز چيست؟/ من واژگون مترسكِ دشتِ جواني‌ام - پرويز خائفي

وقتي كه جوان بودي،لعلِ تو مكيدن داشت/ آن‌قدر ندادي لب، تا از دهن افتادي- غلامحسين اولاد

هیچ نظری موجود نیست: