
از انقلاب شعري تا شعر انقلابي
آنچه که در بحبوحه انقلاب اسلامی ایران و سال های آغازین پس از انقلاب به عنوان «شعر انقلاب» شناخته و تثبیت شده است، هنوز تعریف دقیق و جامعی ندارد. علت این امر شاید باز میگردد به حضورنحلههای مختلف فکری و ادبی در این جریان. چرا که انقلاب ما اتحادی بود میان فرق مختلف آرمان و اندیشه و طبیعتا بازتاب این همگرایی در ادبیات ما نیز قابل مشاهده است. در این میان چند جریان اصلی بارزتر شدند:جریانی که شعرش نقش برانگیزاننده داشت و در حکم رسانهای بود که خلق را به مبارزه با رژیم گذشته دعوت میکرد؛جریانی که با پناه بردن به استعارهها و نشانهها نوعی شعر رمزگانی با اشارات سمبلیک سیاسی را برگزید و به نوعی به مبارزه با سانسور پرداخت، و سرآخر گروهی که کارش را تا امروز هم ادامه داده و با تکیه بر اعتقادات و سمبلهای مذهبی، به وصف مبارزه و تبلیغ تفکر دینی میپرداخت و تمایلش به سمت قوالب کلاسیک بود. این گروه اخیر که تا حدودی در حیطه شعر «عقیدتی-سیاسی» فعالیت میکرد، در سالهای جنگ، دیسکورِ حماسه را نیز به کار خود افزود و عدهای از شاعران آن جریان، هنوز هم عنوان شاعر انقلابی را ذیل اسم خود یدک میکشند.
طاهره صفارزاده را در این میان میتوان پیشروترین و موفقترین شاعرِ حیطه شعر انقلاب دانست. شعر صفارزاده، پیش و بیش از هر چیز «شعر» بوده و هست و این«شعر» بودن، به جز یک دوره استثنایی و آن هم به فراخور وضعیت حاکم بر ادبیات ایران، در سایه آرمانگرایی، مبارزه و علایق مذهبی او قرار نگرفته است. نکته جالب این است که آن دوره استثنایی هم بازمیگردد به سالها پیشتر از این. زمانی که صفارزاده در هیات فرهیختهای از فرنگ برگشته، با «طنین در دلتا»، شعر «کانکریت» را علیه روند رسانهای و ایدئولوژیزده شعر آن دوران مطرح کرد.
درواقع صفارزاده پیش از آن که یک شاعر انقلابی باشد، کوشید تا یک انقلابِ شعری را طرحریزی کند.این نکته ظریف است که او را نسبت به بسیاری از شاعرانی که شعرشان مبتنی بر ارزشهای انقلاب اسلامی و آرمانهای مذهبی است، در جایگاهی کاملا مجزا،خاص و به گمان من برتر قرار میدهد.
با نگاهی به مجموعه «طنین در دلتا» به سادگی میتوان دید که اجراهای صفارزاده نسبت به زمان انتشار دفتر، جسورانه و به معنای واقعی آوانگارد است. صفارزاده اما فریب این آوانگاردیسم را نخورد. او دغدغههایی داشت که صِرفِ آوانگارد بودن، برایش راضیکننده نبود. ذهنیت صفارزاده، مثل اغلب شاعران دهه 50، ذهنیتی بود معترض و پر از شور انقلابی. از سویی نوع شعر او هم بهگونهای نبود که همانند بسیاری از پارتیزانهای ادبی آن را بدل کند به رسانهای برای درجِ خطابههای ایدئولوژیک.هوشمندی او در گزینش راهی بینابین بود.راهی که شاید به اعتقادات عمیقِ مذهبی وی نیز بی ربط نباشد. او رستگاری را هم در دین و هم در دنیا میجست. این بدان معنا نبود که رویکردی کجدار و مریز را اتخاذ کند.
صفارزاده به تعادل فرم و محتوا میاندیشید. اینکه او توانست به این تعادل دست یابد یا نه، بحثی دیگر است که در این مختصر نمیگنجد، اما نوع نگاه و حرکت شعر او، همواره قابل احترام بوده و هست. صفارزاده یکی از نخستین شاعرانی است که درشعرهایش به المانهای مذهبی اشارت واضحی دارد و با استفاده از آنها ضمن بیان منطق جهانشناسیک خود، در دو وجه به شعرش یاری میرساند: از یکسو با چینش هنرمندانه این المانها به زبانی خاص میرسد و روند شعر خود را از پیشینه شعر زن ایرانی مجزا میکند، و از دیگر سو نشانگان مذهب را به مثابه اسطوره میگیرد و موجب جهشهای فرمی چشمگیری در شعرش میشود:
«همیشه هستی
و میدرخشی از بدر
و میرسی به کعبه
و کوفه همین تهران است
که بار اول میآیی
و ذوالفقار را باز میکنی
و ظلم را میبندی»
او از این المانهای شناخته شده آشناییزدایی میکند و آنها را به شکلی امروزین ارائه میکند و روند فکری جامعه را در تقابل با آنها به چالش و نقد میکشد. محمد حقوقی در کتاب «شعرنو از آغاز تا امروز» چنین مینویسد: «طاهره صفارزاده، در شعر سفر اول خود پیش از انقلاب اسماء گوناگون را از اسم چهرههای معاصر چون دوگل، پرون، فرانکو و ...و اسم شهرهای گوناگون جهان ... به طنز و به جد و به تداعی ذهنی در دایره شعر خود کشید و پس از انقلاب جای آن همه را به اشارات و آیات و کلمات و عبارات خاص قرآنی و چهرههای اسلامی داد.» هر چند به نظر میرسد که این تفکیک ادواری چندان صائب نباشد و بخشی از شعرهای پیش از انقلاب صفارزاده را که با المانهای اسلامی آمیخته بود در نظر نگرفته باشد؛ اما کلیت آن درباره شعر صفارزاده صدق میکند. او با تکیه بر اصولگراییِ نوستالژیک اعتقادیاش، هم پای مدرنیته حادث شده بر جامعهاش عمل میکند.
او شرایطِ دوره افول سلطنت پهلوی را به عنوانی امری واقعی میگیرد و از بطنِ آن به مددِ تفکر و بازنمایی هنرمندانه به نگاهی نقاد میرسد. این رویکرد است که وی را در شعرِ انقلاب به شاعری شاخص و مدرن بدل میکند با سلوکی واقعگرایانه. او به سوگِ ارزشهای از دسترفته نمینشیند، بلکه ارزش بودنِ ارزشها را دوباره یادآوری میکند.
از این رو بیش از آنکه با دلِ مخاطباش کار داشته باشد و بخواهد او را دچارِ چالشی عاطفی کند، به سراغِ اندیشه خواننده شعرش میرود. نقش صفارزاده در تکوین شعر «انقلابی» غیر قابل انکار است. اگرچه اکثر شاعرانی که در دورهای تحت تاثیر او شعر میگفتند، نتوانستند همانند او راه متعادلی را در پیش گیرند و آرمانهایشان بر شعریتِ شعرشان رجحان یافت.
آنچه که در بحبوحه انقلاب اسلامی ایران و سال های آغازین پس از انقلاب به عنوان «شعر انقلاب» شناخته و تثبیت شده است، هنوز تعریف دقیق و جامعی ندارد. علت این امر شاید باز میگردد به حضورنحلههای مختلف فکری و ادبی در این جریان. چرا که انقلاب ما اتحادی بود میان فرق مختلف آرمان و اندیشه و طبیعتا بازتاب این همگرایی در ادبیات ما نیز قابل مشاهده است. در این میان چند جریان اصلی بارزتر شدند:جریانی که شعرش نقش برانگیزاننده داشت و در حکم رسانهای بود که خلق را به مبارزه با رژیم گذشته دعوت میکرد؛جریانی که با پناه بردن به استعارهها و نشانهها نوعی شعر رمزگانی با اشارات سمبلیک سیاسی را برگزید و به نوعی به مبارزه با سانسور پرداخت، و سرآخر گروهی که کارش را تا امروز هم ادامه داده و با تکیه بر اعتقادات و سمبلهای مذهبی، به وصف مبارزه و تبلیغ تفکر دینی میپرداخت و تمایلش به سمت قوالب کلاسیک بود. این گروه اخیر که تا حدودی در حیطه شعر «عقیدتی-سیاسی» فعالیت میکرد، در سالهای جنگ، دیسکورِ حماسه را نیز به کار خود افزود و عدهای از شاعران آن جریان، هنوز هم عنوان شاعر انقلابی را ذیل اسم خود یدک میکشند.
طاهره صفارزاده را در این میان میتوان پیشروترین و موفقترین شاعرِ حیطه شعر انقلاب دانست. شعر صفارزاده، پیش و بیش از هر چیز «شعر» بوده و هست و این«شعر» بودن، به جز یک دوره استثنایی و آن هم به فراخور وضعیت حاکم بر ادبیات ایران، در سایه آرمانگرایی، مبارزه و علایق مذهبی او قرار نگرفته است. نکته جالب این است که آن دوره استثنایی هم بازمیگردد به سالها پیشتر از این. زمانی که صفارزاده در هیات فرهیختهای از فرنگ برگشته، با «طنین در دلتا»، شعر «کانکریت» را علیه روند رسانهای و ایدئولوژیزده شعر آن دوران مطرح کرد.
درواقع صفارزاده پیش از آن که یک شاعر انقلابی باشد، کوشید تا یک انقلابِ شعری را طرحریزی کند.این نکته ظریف است که او را نسبت به بسیاری از شاعرانی که شعرشان مبتنی بر ارزشهای انقلاب اسلامی و آرمانهای مذهبی است، در جایگاهی کاملا مجزا،خاص و به گمان من برتر قرار میدهد.
با نگاهی به مجموعه «طنین در دلتا» به سادگی میتوان دید که اجراهای صفارزاده نسبت به زمان انتشار دفتر، جسورانه و به معنای واقعی آوانگارد است. صفارزاده اما فریب این آوانگاردیسم را نخورد. او دغدغههایی داشت که صِرفِ آوانگارد بودن، برایش راضیکننده نبود. ذهنیت صفارزاده، مثل اغلب شاعران دهه 50، ذهنیتی بود معترض و پر از شور انقلابی. از سویی نوع شعر او هم بهگونهای نبود که همانند بسیاری از پارتیزانهای ادبی آن را بدل کند به رسانهای برای درجِ خطابههای ایدئولوژیک.هوشمندی او در گزینش راهی بینابین بود.راهی که شاید به اعتقادات عمیقِ مذهبی وی نیز بی ربط نباشد. او رستگاری را هم در دین و هم در دنیا میجست. این بدان معنا نبود که رویکردی کجدار و مریز را اتخاذ کند.
صفارزاده به تعادل فرم و محتوا میاندیشید. اینکه او توانست به این تعادل دست یابد یا نه، بحثی دیگر است که در این مختصر نمیگنجد، اما نوع نگاه و حرکت شعر او، همواره قابل احترام بوده و هست. صفارزاده یکی از نخستین شاعرانی است که درشعرهایش به المانهای مذهبی اشارت واضحی دارد و با استفاده از آنها ضمن بیان منطق جهانشناسیک خود، در دو وجه به شعرش یاری میرساند: از یکسو با چینش هنرمندانه این المانها به زبانی خاص میرسد و روند شعر خود را از پیشینه شعر زن ایرانی مجزا میکند، و از دیگر سو نشانگان مذهب را به مثابه اسطوره میگیرد و موجب جهشهای فرمی چشمگیری در شعرش میشود:
«همیشه هستی
و میدرخشی از بدر
و میرسی به کعبه
و کوفه همین تهران است
که بار اول میآیی
و ذوالفقار را باز میکنی
و ظلم را میبندی»
او از این المانهای شناخته شده آشناییزدایی میکند و آنها را به شکلی امروزین ارائه میکند و روند فکری جامعه را در تقابل با آنها به چالش و نقد میکشد. محمد حقوقی در کتاب «شعرنو از آغاز تا امروز» چنین مینویسد: «طاهره صفارزاده، در شعر سفر اول خود پیش از انقلاب اسماء گوناگون را از اسم چهرههای معاصر چون دوگل، پرون، فرانکو و ...و اسم شهرهای گوناگون جهان ... به طنز و به جد و به تداعی ذهنی در دایره شعر خود کشید و پس از انقلاب جای آن همه را به اشارات و آیات و کلمات و عبارات خاص قرآنی و چهرههای اسلامی داد.» هر چند به نظر میرسد که این تفکیک ادواری چندان صائب نباشد و بخشی از شعرهای پیش از انقلاب صفارزاده را که با المانهای اسلامی آمیخته بود در نظر نگرفته باشد؛ اما کلیت آن درباره شعر صفارزاده صدق میکند. او با تکیه بر اصولگراییِ نوستالژیک اعتقادیاش، هم پای مدرنیته حادث شده بر جامعهاش عمل میکند.
او شرایطِ دوره افول سلطنت پهلوی را به عنوانی امری واقعی میگیرد و از بطنِ آن به مددِ تفکر و بازنمایی هنرمندانه به نگاهی نقاد میرسد. این رویکرد است که وی را در شعرِ انقلاب به شاعری شاخص و مدرن بدل میکند با سلوکی واقعگرایانه. او به سوگِ ارزشهای از دسترفته نمینشیند، بلکه ارزش بودنِ ارزشها را دوباره یادآوری میکند.
از این رو بیش از آنکه با دلِ مخاطباش کار داشته باشد و بخواهد او را دچارِ چالشی عاطفی کند، به سراغِ اندیشه خواننده شعرش میرود. نقش صفارزاده در تکوین شعر «انقلابی» غیر قابل انکار است. اگرچه اکثر شاعرانی که در دورهای تحت تاثیر او شعر میگفتند، نتوانستند همانند او راه متعادلی را در پیش گیرند و آرمانهایشان بر شعریتِ شعرشان رجحان یافت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر