
از رودبار تا قندهار
1
«حافظ موسوي» به گمان من يكي از سربلندترين شاعران منسوب به نسل «شعر هفتاد» است. هر چند كه انتساب او به جريان مذكور، شايد تنها ناشي از همزماني و همنسلي با آن جريان باشد، چرا كه شعر حافظ- لا اقل از بعد زباني- ربط چنداني به جريان غالب آن روزگار نداشته و ندارد(اينكه ميگويم ارزشداوري نيست و تافته جدابافته نميسازم از او؛ بحث تنها بر سرِ تمايز است) ؛ اما ميتوان بنمايههاي تئوريك و زيباييشناختي مشتركي را هم ميان شعر او و شعر هفتاد يافت. آنچه كه «حافظ موسوي» را بدل ساخته به شاعري خلاق و پويا و شديدا «اكپريمنتاليست»؛ بيقراري و اشتياق شديد اوست براي كشف افقهاي تازهتر شعر ايران. و الا نه زبان در شعر او كار خارقالعادهاي ميكند، نه ساخت شعر او در نگاه اول چندان پيچيده و سختفهم به نظر ميآيد، و نه حتي ميتواني سطرهاي نغز و درخشان زيادي را از دل شعرهايش بيرون بكشي. اما نكته اساسي خاصبودن شعر او همينجاست. «موسوي» شعر را از ارزشهاي معيار و غالب، تهي ميكند تا به ارزشهايي تازهتر دست بيابد. هم زبان نزديك به نثر، و هم ساختار عمدتا روايي و سطرهاي نهچندان حيرتانگيز، همه و همه در كنار هم قرار ميگيرند تا فرمي تازه را شكل دهند و نگرش زيباييشناختي معتاد ما را، به چالش بكشند.
2
«خردهريز خاطرهها»؛ از نظر من، پختهترين و كاملترين دفتر شعر حافظ موسوي است. در اين دفتر، او توانسته به مرزهاي تازهاي از صميميت دست بيابد. در غالب اشعار اين دفتر، ناكاميهاي آرماني راوي، با لحنيطنزپردازانه، و در بستري رمانتيك شرح داده ميشود. گزارشي اعترافگونه از نسلي كه شريك بخش عمدهاي از اين خاطرات هستند، براي نسلي كه نه تصور روشني از ديروز دارند و نه خيالهاي دوري براي فردا. شعرهاي اين دفتر، ساخت بسيار هوشمندانه و ظريفي دارند. «حافظ موسوي»، با خباثتي هيچكاكوار، همواره ما را - به عنوان مخاطب، يا شاهد كنشها و رخدادهاي شعر- از ميانه ماجرا به صحنه راه ميدهد. ما وقتي ميرسيم كه بخش عمدهاي از داستان گذشته و دقيقا بزنگاه دراماتيك رابطه ميان انسانهاست. اما اهميت اين رويكرد كمابيش مينيمال آن است كه ما با ديدن همين سكانسهاي مختصر و نيمهكاره، ميتوانيم موقعيت راوي را از بعد آرماني، نظري، عاطفي و روانشناختي؛ تا حدود زيادي حدس بزنيم. راوي كاريزماتيك شعرهاي «خردهريز خاطرهها»، طنزي ذاتي دارد. در حقيقت شايد او اصلا قصد شوخي و طنزپردازي ندارد: كما اين كه عمدتا هم در موقعيتي تراژيك گرفتار است. اما شرايطي بر وي حادث ميشود كه تلخ، اما طنزآميز از كار درميآيد. در حقيقت اين قهرمان- ضد قهرمان، مثل كاراكترهاي «وودي آلن» كودن و بيدست و پا نيست، بلكه شايد از جنس كاراكترهاي «هرولد لويد» باشد: مردي با اعتمادبه نفس و موقعيت نسبتا مناسب اجتماعي و فكري، كه بلندپروازي، آرمانگرايي و اتكاي بيش از حد به نفس، مدام، كار دستش ميدهد:
تو از مدرسه برميگشتي/ و من سر راهت ايستاده بودم/ براي جوانكي در آن سن و سال/ اصلا خوب نبود كه در ملا عام/ سيگار دود كند/ تو با گريه از من جدا شدي/ و با مرد ديگري ازدواج كردي/ كه در عمرش سيگار نكشيده است
3
«شعرهاي خاورميانه» ايده بسيار سنگين و پيچيدهاي دارد. از اين رو نوشتن درباره آن هم، مجال و دقت بيشتري را طلب ميكند. مهم ترين خصيصه اين شعرها شايد نحوه طرف شدن شاعر با چنين مفهوم كلان و وسيعي است. اتفاقا بر خلاف عادت ديرينه شعر سياسي/اجتماعي اين ديار، كه همواره اسطورههاي جغرافيايي را در موقعيت كلان- روايت قرار ميدهد و به تقويت وجوه سمبليك آن ميپردازد، «حافظ موسوي» مدام با جزييات و خردهشخصيتها درگير است. او آدمهاي عادي را به اين حيطه جغرافيايي ميكشاند و سرنوشت آنها را با توجه به وقايع منطقه باز نگاري ميكند. جاصل كار شعري است با بافت سياسي بسيار قوي، طنزي تاثيرگذار و از همه مهمتر باورپذير و شعارگريز.
4
سرنوشت شاعران جريانواره موسوم به «شعر دهه هفتاد» بسيار با يكديگر متفاوت بود. خوب كه نگاه كنيم، ميتوانيم چنين بگوييم كه كم و بيش، هر كس از آن ميان به عاقبتي رسيد كه شايستهاش بود و البته استثنا هميشه و همهجا هست و لاجرم اينجا هم. اما آنچه كه امروز مشهود است، از دل آن همه هياهو و هيجان، و از ميان آن همه شاعر تازهنفس و مدعي و پركار، تنها عدهاي اندك- به تعداد انگشتان دو دست شايد- توانستند در جريان زنده شعر امروز ايران به حضور خود تداوم بخشند و با از رونقافتادن سياقِ زبانمحور و پسامدرننماي آن دوره، حرفها و پيشنهادهاي تازهتري ارائه كنند و از چنگ فراموشي بگريزند. هر چند، خيلِ فروافتادگان از حفرههاي غربال زمان، معمولا به اين گروه باقيمانده، انگِ «هرهري مسلك» و «نان به نرخ روزخور» و «همرنگ جماعت» ميزنند و آنها را به خاطر خيانت به آرمانهاي تئوريك شعر هفتاد، غيرخودي ميانگارند. اما «حافظ موسوي» به خوبي نشان ميدهد كه ميان عضويت در حزبِ ادبي باد و وسعت بخشيدن به ديدگاههاي نظري و زيباييشناختي، فاصله است. فاصلهاي بيش از فاصله رودبار از قندهار...
عكس از:Pierre Dumas
۲ نظر:
وعده ی دیدار ما در نمایشگاه کتاب- سالن شبستان- راهروی 23- غرفه ی 9
فکر می کنم به نوعی دچار کج فهمی شده ایم ومفاهیم را در یک در هم امیزی اشفته به خورد هم می دهیم.این چندسطر را برای یاد اوری می نویسم .شعر سیاسی دور از شعار زدگی بلاخره باید شعر باشد و دست کم سطر ها و لحظه های شاعرانه داشته باشد یا نه؟شعر سیاسی را شاعر سیاسی می تواند بسراید یعنی کانسپت می خواهد نه صرفا تکنیک ...
این دفتر را سه بار خواندم و به نظرم بیش تر از این که به سمت موقعیت طنز یا شعر سیاسی رفته باشد به سوی نثری دوراز خلافیت وبسیار غلو امیز در بکار گیری اسامی و کلماتی که یاد اور وضعیت های سیاسی است پیش می رود.اثار این دفتر در جند شعر که تم عاشقانه دارد جان می گیرد و دور از قضاوت های سیاسی می شود و به خلق لحظه های زیبا نایل می شود.در شعر های 7و9و10
در نوشته های دیگر این دفتر گاه با کاریکلماتور مواجه می شویم/کار 6وحتی 4
ضعیف ترین اثر این دفتر کار شماره 18
است که در سطحی ترین شکل ممکن صورت می بندد:هرگز گمان نمی کردم /پزوهنده شکاک اسطوره ها /چنین زود اسطوره شود
از این تخت تر و دم دستی تر می شود سطری نوشت...؟
شاعر در کار شماره 22 تلاش می کند به وضعیت غافل گیر کننده برسد.از منتقد می پرسم این وضعیت طنز است؟
به نظر می رسد شاعر به جای رسیدن به وضعیت طنز یا ضد شعر یا کلیشه شکنی عاطفی بهتر است شاعرانه به زندگی نگاه کند همانطور که خود ادعا می کند که نیمایی ست.به هر حال ذوق مخاطب شعر امروز به سختی سیراب می شود و ادعا به تنهایی برای ان سیرابی نمی اورد.ان چه که در گفتار و نظر و مباجثه برای شعر در نظر داریم باید خودش را در شعر نشان دهد و متجلی شود نه در تو ضیحات شاعر یا منتقد.من از علی مسعودی نیا می پرسم به هم چسباندن اسامی چند شهر و گفتن این که اینجا خاورمیانه است و این لکنته که از میان خون ما می گذرد تاریخ است واقعا انقدر به لحاظ اندیشه سنگین است که شما از نقد ان عاجز بمانید؟شاید تعارف می کنید...اوردن نام فلاسفه مارا فیلسوف نمی کند همانطور که اسامی مبارزان مارا در مبارزه ای سهیم نمی کند مگر انکه اندیشه ی فلسفی یا سیاسی را احیا کرده باشیم .کار شماره 10 از دفتر دوم را یک بار دیگر بخوانیم.به هر حال برون رفت از وضعیت ایستایی که شعر امروز دارد به جسارت و روراستی همگانی نیاز دارد تا سرپوش گذاشتن و گذشتن....
با سپاس
ارسال یک نظر