۱۳۸۸ تیر ۱, دوشنبه

درباره‌ي كتاب «نردبام گيلاس ماه را قرمز نمي كند»، سروده‌ي «سوري احمدلو»



مكاشفات بينامتني

«گراهام آلن»، در تبيين اصطلاح پيشنهادي «ژرار ژنت»- يعني «زبرمتنيت»- مي‌نويسد: «معناي آثار زبر‌متني وابسته به دانش خواننده از زير‌متني است که زبر‌متن آن را يا به نحو هزل‌آميزي دگرگون کرده يا به جهت اقتباس از آن تقليد مي‌کند*». اين گزاره خود مبتني بر دو وجه متمايز براي تاويل متن است: نخست، آنکه در چنين موقعيتي، با کاري فرا‌تر از يک تلميح ساده و آرايه‌وار طرف هستيم و نمي‌توانيم آن را يک پديده صرفا ريتوريک بدانيم و ديگر آنکه، براي درک اين موقعيت نيازمند آگاهي از زمينه‌اي خواهيم بود، که اصل آن در خود متن موجود نيست؛ بلکه اجرا يا کار‌کردي خاص از آن پيش‌روي ماست که تمامي اجزاي آن را به ما معرفي نمي‌کند و براي درک کامل «سرّ متن»، دعوت‌مان مي‌کند به مطالعه‌منبع اصلي. مي‌توان گفت که شعرهاي نخستين دفتر «سوري احمد‌لو»، در چنين فضايي حادث مي‌شوند. شعر او اکثرا با يک عنصر «بينامتني» پيوستگي دارد و در جهان‌واره‌اي ساخته مي‌شود که عناصر و موجودات‌اش، حيات خود را مديون متوني ديگرند. اين وضعيت را البته بايد به شيوه‌اي جزئي‌نگرانه سنجيد. يعني کاري به اين قول معروف نداريم که «تمامي متون به نوعي بينا‌متني‌اند». بلکه غرض اين است که در اکثر شعر‌هاي «احمد‌لو»، تعمدا مباني تخيل بر شالوده‌هايي ماخوذ از متون ديگر شکل مي‌گيرند و خود پديد‌آورنده موقعيتي نوين و خاص مي‌شوند. طبعا چنين رويکردي بايد منجر به محدوديت تخيل شود. اما «احمد‌لو» از اين محدوديت به مثابه يک ظرفيت بهره مي‌گيرد و چون ورودي دالان‌هاي شعرش به روي تمامي عناصر شناخته‌شده بينا‌متني- از اسطوره‌هاي بومي و غير‌بومي گرفته تا اشخاص و کتاب‌ها و فيلم‌ها- گشوده‌اند، موفق مي‌شود که حتي به جمع و جور‌ترين شعرهاي رمانتيک‌اش هم يک کانتکس عظيم مضموني الصاق کند. اين امر البته شعر او را بدل مي‌کند به شعري نخبه‌گرا و تا حدي اشرافي(چراکه چندان ميلي به نگاه رئاليستي و نقد اجتماعي ندارد و المان‌هايي مختص طبقه بالادست را به وفور مي‌توان در آن يافت) که هر چند زمينه گسترده آن خوانندگان انديشه‌ورز را اقناع مي‌کند، اما بعيد است که تاثير مشابهي روي مخاطبين سطح پايين‌تر داشته باشد. خصوصا که تعدد پا‌نوشت‌ها در توضيح مفاهيم بينا‌متني شعرها، براي مخاطبيني که دوست دارند به سرعت با شعر ارتباط برقرار کنند، چندان خوشايند نيست. حاصل کار، شعري است که مي‌کوشد نگاه و تخيلي غير‌بومي را، بومي کند و به‌جاي استفاده از ظرفيت‌هاي بالقوه شعر فارسي، نگاهي داشته باشد به ظرفيت‌هايي که ادبيات جهان- به ويژه ادبيات انگلوساکسون- در اختيارش قرار مي‌دهد. هر چند اين تنها برداشتي کلي از حيطه شعري مذکور است و در اين مختصر ويژگي‌هاي ساختاري آن را نمي‌توان بررسي کرد، اما در ساليان اخير، مشابه اين گرايش را به‌گونه‌هاي ديگر و البته با تفاوت‌هاي فراوان جغرافياي زبان و ذهن هر يک، در شعر چند شاعر ديگر هم مي‌توان ديد و به‌رغم کساني که شايد مخالف و معارض اين رويکرد باشند، به گمان من نقطه‌اي است قابل اعتنا که پيش از اين جايش در شعر ما خالي بوده. تخيل و تصوير‌پردازي «سوري احمد‌لو»- خاصه وقتي که قدم به حيطه‌هاي سوررئال مي‌گذارد- بسيار ستودني است. اما نکته‌مهمي که موجب مي‌شود شعرهاي «احمد‌لو» بهترين نمونه‌هاي گونه تخيل‌اش نباشند، شايد آن است که وسواس مضموني و در‌هم تنيدگي المان‌هاي بينا‌متني، چنان ذهن وي را به خود مشغول مي‌دارند، که او عمدتا ظرافت در اجرا و زبان را به دست فراموشي مي‌سپارد. انگار براي او تنها سروده‌شدن ايده‌ها در موقعيت مطلوب ذهني‌اش اهميت دارند و از اين رو پياده‌و دراماتيزه کردن اين ايده‌ها را قدري سهل مي‌گيرد. اين امر به‌ويژه در بعد ريتوريک انتخاب واژگان و ترکيبات وصفي شعر او مشخص است که هميشه از دم‌دست‌ترين واژه و صفت استفاده مي‌کند و نه لزوما از بهترين‌هاي ممکن. و نيز در مواقعي که تخيل‌اش از بعد زبر‌متني به افراط مي‌رسد، زبانش نيز رنگ زبان ترجمه مي‌گيرد. چنين است که هر چند در اين دفتر با شعرهاي سطح بالايي از منظر کيفي مواجه هستيم، اما به جز چند شعر(به خصوص شعر ابتداي کتاب)، با اجراهاي گيرايي رو‌به‌رو نمي‌شويم و اين شايد از خواص دوران گذار چنين شعري باشد.

*
بینامتنیت، گراهام آلن، ترجمه پیام یزدانجو، نشر مرکز، ص157

۱ نظر:

ناشناس گفت...

اسم کتاب اشتباه است