
مقداري جايزه و مرگ
۱
خوب... این هم از امسال... یعنی داشتم آرشیو خبرهایم را برای نوشتن این گزارش مرور میکردم و دیدم کفگیرم دارد کمکم به ته ِ دیگ میخورد. گزارش شعر ۸۷؟ یعنی کدام اتفاق را گزارش کنم؟ امسال دستام از سال قبل هم خالیتر است و یحتمل سال بعد از امسال هم خالیتر. پسرفت اکیداً نزولی بسیار خوبی داریم. همینطور اگر پیش برویم در سالهای بعد فقط به آمار درگذشتگان اهل شعر بسنده خواهم کرد و خلاص! البته از بخت نامساعد شماست که من این روزها دلزده و ناامیدم از شعر، و این سایت هم یک رسانهی انتخابیست. مجبور که نیستید. اگر فکر میکنید من زیادی بدبینم، بروید و گزارش دیگری را بخوانید. یا به دولت سفارش بدهید برایتان گزارش امیدوارکننده بنویسد (آخر دولت در ارائهی گزارشهای امیدوارکننده خیلی مهارت دارد).
۲
سال ۸۷ را به نوعی میتوان «عامالجوایز» نامید. تعداد جایزههای شعر کمکم دارد از تعداد کتابهای شعر منتشر شده پیشی میگیرد و خیلی که خوشبین باشم، میتوانم بگویم که اتفاق بانمکی است. مثلی هست در باب سلمانیهایی که بیکار میشوند. شاعران هم که دیدند کسی از آنها حمایتی نمیکند، خودشان دست به کار شدند تا از خودشان تقدیر کنند. لعنت بر چشم حسود بخیل. مبارک باشد. از همینجا به تمام دستاندرکاران جوایز شعر میگویم خدا قوت و ایولله... دیگر چیزی نمیماند جز این که دعا کنیم این جوایز رویکردی جریانساز داشته باشند و به این شهر خاموش نور و نیرویی بدمند. آمین...
در این میان اما دلام میخواهد یاد کنم از جایزهی شعر زنان «خورشید» که به گمانم بسیار تر و تمیز و جمع و جور و آبرومند برگزار شد و مراسم نقلی و نسبتاً جذابی داشت و نامزدهای منتخب هیأت داوراناش – با یکی، دو استثنأ- همگی شایستهی حضور در جمع کاندیداهای نهایی بودند و جایزه هم سرآخر به «میخواهم بچههایم را قورت بدهم»، سرودهی «رویا زرین» رسید که خوش کتابیست الحقوالانصاف. هر چند جایزهی خورشید هنوز آنقدر بُرد ِ اجتماعی ندارد که در فروش و دیدهشدن کتابهای منتخب تأثیر چشمگیری داشته باشد، اما باز جای شکرش باقیست که کارش را تقریباً کمحاشیه به پایان رساند و در این مملکت پر حاشیه، همیناش هم جای شکر دارد.
۳
تعداد سایتهای ادبی هم دارد از تعداد شاعران بیشتر میشود. این است که هر شاعر دستکم میتواند به طور همزمان به هفت، هشت سایت شعر بدهد! البته اصل ماجرا به گمان من چندان بد نیست. اما مشکل اصلی سایتها اینست که سیاست خاصی ندارند و به همین خاطر فایدهی خاصی هم نمیتوانند داشته باشند. فقدان یک ایدهی راهبردی بیماری بزرگ نشریات الکترونیکی ماست. همه انگار فقط به وجه کمّی کار توجه دارند و رقابتشان تنها بر سر ِ شکار نامهای شناخته شده است. با این حال دلام میخواهد دستمریزادی بگویم به سایت «جن و پری» که این اواخر بخش شعرش قدری جدیتر بهروز میشود و حساب و کتابی پیدا کرده و از این تریبون سوءاستفاده کنم و بچههای خودمان در وازنا را هم تحسین کنم که هم در حیطهی دفعات بهروز رسانی و هم در حیطهی طبقهبندی مطالب سایت و جلسات تحریریه خیلی بهتر از قبل کار میکنند و افسوس که من سال بدی داشتم و نتوانستم چندان کمک حالشان باشم. همچنین یادی کنم از سایت نهچندان معروف «آدمبرفیها» که برای خودش ایده و اندیشهای داشت و خیلی کم سر و صدا کار میکرد و قبل از نگارش این متن، فرصت نشد ببینم که هنوز کار میکند یا نه. «سه پنج» را هم فراموش نکنیم که برای خودش ابداعاتی دارد محترم، ولی بسیار بینظم و آشفته.
۴
مجلات؟ کدامشان را میگویی؟ هستند و نیستند. یعنی صرفاً هستند که باشند محض خالی نبودن عریضه. به گمان من سال گذشته هم شاعران مجلهای نداشتند که از چاپ شعر در آن بر خود ببالند. یادشان به خیر گردون و کارنامه و دنیای سخن و آدینه... چه میشود کرد؟ بیپول و بینظم و بیانگیزه و بیسیاست کلی و بی خیلی چیزهای دیگر، وضع همینست که هست. میشود گفت که «گوهران» با سنت کلیشهای و منسوخ کشکولیاش، باز به نسبت تر و تمیز و مرتب منتشر می شود و این خودش کار ِ کمی نیست. اما چه فایده؟ و یادی هم کنم از «ارمغان فرهنگی» که اگر خودش، خودش را جدی بگیرد، بخت تبدیل شدن به یک نشریهی تأثیرگذار را دارد، هر چند که هنوزهم از نظر کثرت موضوع و هم از باب تعیین سیاست کلی قدری شلخته به نظر میرسد. و یادی هم کنیم از «شهروند امروز» مرحوم، که فکرهای بزرگی داشتیم برای بخش شعرش که اجل مهلتمان نداد!
۵
روزنامهها؟ خوب اینجا هم چندان خبری نیست. ضمیمهی «اعتماد»، میلاش بیشتر به ادبیات داستانیست و هنوز در حیطهی شعر، کار تأثیرگذاری انجام نداده است. اتفاقاً مجال بدی نیست این روزنامهی پرمخاطب، ولی با توجه به فشار کار و حجم سنگین مطالب، بعید میدانم که در آینده هم حساب خاصی روی نقد شعر باز کند. از مرحوم «کارگزاران» هم یادی کنم و در حد همین یاد بسنده کنم که نگویید طرف دارد هر جا که خودش کار کرده را بزرگنمایی میکند! آنجا هم برنامههای زیادی داشتیم که نشد. «روزان» که در صدر صفحهی ادبیاش یک شاعر حضور دارد، اگر پخش بهتر و مخاطب بیشتری مییافت، نقطهی امیدی میشد، که عجالتاً هیچکدام را ندارد، ولی یکی، دو پروندهی خوب منتشر کرده تا به امروز.
۶
بیاییم سر وقت محافل. برگزار میشوند. فقط همین. ها... بی انصافی نکنم. «شبهای شعر چشمه» غیر از جلسهی آخرش، نشان داد که اندکاندک دارد یک کارهایی میکند. لااقل هربار موضوعی دارد و نظم و ترتیبی و جای وسیع و مناسبی. این سازمان یافتگی اگر دوام و ترقی داشته باشد، ممکنست جلسات «چشمه» را به محافلی جریانساز و جدی بدل کند. هیأت داوران هیچ محفلی را شایستهی دریافت سیمرغ بلورین ندانست ولی از همهی محافل تقدیر کرد!
۷
ای بابا!...به من چه که وضع نشر کتاب شعر هنوز اسفبار است؟! ولام کنید... از کتابهایی هم که پسندیدم حرفی نمیزنم. چون اولا پسند من چه اهمیتی دارد و ثانیاً اگر اسم یکی را از قلم بیندازم، حسابام با کرامالکاتبینست. اما میتوانم بگویم که «شمس لنگرودی» و «سیدعلی صالحی» و «گروس عبدالملکیان» و«احمدرضا احمدی» هنوز پرفروش هستند و شاعران با استعداد و جوانی که کارهای قبلیشان را میشناختیم، در سال گذشته کتاب تازهای به بازار عرضه کردند. خارج از رفیقبازی و ارزش داوری باید یاد کنم از روجا چمنکار، کتایون ریزخراتی، سارا محمدی اردهالی، شبنم آذر، مریم جعفری آذرمانی و... (این سه نقطه یعنی به خدا خیلیهای دیگر که الان یادم نیست و باز یعنی به من چه که پسرها کتاب چاپ نمی کنند؟)
۸
و سرآخر یادشان جاودان و گرامی باد پروین دولتآبادی و منصور بنیمجیدی و سیروس رادمنش و طاهره صفارزاده و شعر...
عكس از:Pierre Dumas
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر