۱۳۸۶ دی ۳۰, یکشنبه

درباره ي محمود تقوي تكيار




درباره دفتر شعر «پل ها و پله ها»
چند عاشقانه آرام


هر شاعري آزاد است که براي سرايش، حيطه هايي را که نسبت به آنها اشراف و تمايل بيشتري احساس مي کند، به عنوان فضاي شعري خود انتخاب کند و از دريچه ذهن خود، در آن فضا «جهان واره» اش را خلق کند. شعر به عنوان متني که مطلقاً نمي تواند قطعي نگر باشد و داراي سياليتي ذاتي است، در کانال ها و لابيرنت هاي ذهني مولفش جاري مي شود، اما اين بدان معنا نيست که هر چه تعداد اين مسيرهاي هدايت کننده افزايش يا گستردگي بيشتري بيابد، شاعر کارهاي موفق تر و متنوع تري را ارائه خواهد کرد. گاهي افراط در تغيير فضا و نوع نگاه به ابژه ها، موجب مي شود که شاعر به تشتت و تفرق ذهني و ساختاري برسد و شعرش، بدل شود به متني پريشان و پراکنده، که گاهي با وجود وسعت آگاهي مولف، طوري به نظر مي آيد که گويي خالي از انديشه هاي منظور و مقصود اوست. از ديگر سو نمي توان هيچ گونه حکمي داد مبني بر اينکه شاعراني که در يک فضاي ذهني خاص(بگوييم حال و هوا) کار سرايش خود را پي مي گيرند و به ندرت از حيطه مورد علاقه خود بيرون مي آيند، شعري تک بعدي و ناموفق خواهند داشت. نمونه هاي فراواني را مي توان براي اثبات اين گزاره ذکر کرد؛ شاعراني که کم و بيش همواره يک فضاي شناسنامه اي در شعرشان بوده و ساختار شعرشان نيز در تمام ادوار سرايش به نسبت ثابت بوده است. در اين ميان شايد احمدرضا احمدي نمونه بسيار خوب و شناخته شده اي باشد. احمدي به هيچ وجه قلمرو مکشوف خود را در حيطه هاي زبان، ساختار، نوع روايت و بازخوردهاي عاطفي ويژه اش ترک نکرده است. با اين وجود شعري دارد چندبعدي، عميق و قابل احترام. محمود تقوي تکيار نيز، چنان که از مجموعه «پل ها و پله ها» برمي آيد، شاعري است که ترجيح مي دهد به جاي کشف جزاير نامکشوف، جزيره اي را که در آن مستقر است، خوب ببيند و بشناسد و ديده ها و شناخته هايش را به ساده ترين وجه ممکن بسرايد. به اين ترتيب است که «پل ها و پله ها» پيش و بيش از هر خصيصه اي، اشعاري دارد با زباني ساده و در حال و هوايي همسان و البته بسيار صميمي. تکيار در اين دفتر نشان مي دهد که شاعري صادق و رمانتيک (به معناي مثبت) است. کل دفتر شعر او انگار شکل گرفته از خاطره هايي عاشقانه، موجز و پراکنده است که اکثراً با مفرد مخاطبي در ميان گذاشته مي شود تا تصاويري مشترک را برايش تداعي و يادآوري کند؛

دست در دست من نهادي/ و نينديشيدي/ اين غول سرگشته به کجا مي کشاندت (ص24، متن کتاب)

شاعر براي نقل اين خاطرات شگرد جالبي برگزيده است. در جاي جاي شعر هاي اين دفتر مي توان کوشش شاعر را براي رسيدن به لحني محزون، نوستالژيک و آرام مشاهده کرد. در واقع انگار شاعر خواسته عين مشاهداتش را با ساده ترين اجراي شاعرانه روايت کند؛

به همان خانه پا نهادم/ با آن خاطره ها/ بر همان تخت خفتم/ بي آن روياها (ص32، متن کتاب)

تصاوير شعر تکيار اکثراً تصاويري هستند داراي مابه ازاي بيروني که بدون دخل و تصرف هاي شديد و غليظ او تداعي عينيت اتفاق هاي مستتر در بطن شعرهستند. اصرار شاعر بر ساده بيني و ساده گويي سبب مي شود که او بعد عاطفي و حسي شعرش را تقويت کند و بکوشد از اين راه هم ذات پنداري مخاطب را جلب کند؛

نه پاييز بود/ نه تابستان/ نه پاي رفتن داشتي / نه تاب ماندن/ داشتي تمام مي شدي/ پشت آن همه لبخند/ ديدني نبود(ص62، متن کتاب)

شعرهايي از اين دست در «پل ها و پله ها» کم نيستند. شعرهايي که گاهي منشي شرقي تر مي يابند و يادآور هايکوهاي بيژن جلالي هستند و گاهي ما را به ياد طرح هاي باب دهه چهل و پنجاه مي اندازند؛

هربامداد/ درچايزاران شبنم زده طلوع مي کنند/ با آرزوها و آوازهاي سبزشان/ چاي چينان/ سنبله هاي خميده در باد (ص27، متن کتاب)

در کل مي توان چنين استنباط کرد که شعر تکيار، شعري جريان گريز و شريف است. گفت وگويي است با خويشتن، در عين صداقت و صميميت. شعري که ادا ندارد و نمي کوشد به هر طريق ممکن دست يازد تا نقبي به دل مخاطب بزند. اگر مخاطب بتواند حس کلي سطرها را دريابد، شعرها برايش دلنشين به نظر مي آيند، وگرنه شاعر حربه ديگري براي راضي کردن خواننده شعرش ندارد. نه موسيقي شعر تخديري و چشمگير است (حتي در مواقعي که قوافي را به عنوان موسيقي ضمني به کار مي برد)، و نه ايهام چنداني در سطرهايش مشاهده مي شود. از اين روست که شعر تکيار، شعري مي شود با لحن شعرهاي «موج نو» ولي به قامت «هايکو». نظارت بيروني تکيار بر گفتار (آنچه که ريکور نظارت اختياري مي نامد)، تنها در خدمت صداقت و ساده سرودن است. درواقع نوعي نظارت تحذيري که موجب مي شود او از هرگونه ارائه بندي پرهيز کند و لحن اشعارش را به سمت و سوي گفتار سوق دهد. اين روند مي تواند در خود بشارتي مستتر داشته باشد. يعني تکيار مي تواند با ادامه دادن همين رويکرد به يافته هايي نوتر برسد و زبان شعري اش را دست نيافتني تر کند. کاري که گويا به گواهي يکي از اشعارش، زمان آن نيز فرارسيده است؛

عمري بايد مي گذشت/ تا به ياري يافته هايم/ برهم از بند بافته هايم (ص13، متن کتاب)

هیچ نظری موجود نیست: