۱۳۸۷ مرداد ۱۵, سه‌شنبه

در باره ي دفتر شعر «پاييز تا زانوهايت خواهد رسيد»،سروده ي :ندا كامياب


کاملا" شخصی و صمیمی

در این رونق بازار شلنگ تخته و شعبده بازی در شعر،گروهی هم هستند که نوعی شعر ساده،بی سر و صدا و صادقانه را در خلوت خود تجربه می کنند.غرض این نیست که گوشه گیری و خلوت گزینی و در آرامش کار کردن و حتی ساده سرودن ، به خودی خود می تواند ارزشی برای شعر یا شاعر محسوب شود.اما دلیل این عزلت هر چه که باشد(خواه راه نیافتن به باندهای ادبی،خواه عدم اعتماد به نفس شاعر و خواه بیزاری از محافل) ؛ گاهی این تجربه ها خواندنی از کار در می آیند.«پاییز تا زانوهایت خواهد رسید» با وجود تمام نقایص و معضلاتی که در شعرهایش هست، در کل تجربه ای موفق و کتابی خواندنی جلوه می کند.«ندا کامیاب» در این کتاب موفق شده است به لحنی ساده و صمیمی دست یابد که در برخی از لحظات – که چندان کم تعداد هم نیستند- شعری دلنشین را پیش روی مخاطب می گذارد.گفتمان شعرهای این دفتر ،اکثرا خطاب به معشوقی غیرقابل اعتماد است که گویا مدام در شش و بش ماندن و رفتن ،راوی را در موقعیتی متزلزل قرار می دهد.چنین موقعیتی در شعر ما قدمت و سابقه ای طولانی دارد و اصلا کار تازه ای نیست.حسن کار اما آن است که شاعر در مواجهه با این موقعیت کلیشه ای و تیپیک ،می کوشد برای خود و شعرش کاراکتری خاص بیافریند و با حدس و پیش گویی عواقب کنش معشوق ،قطعیتی کنایه آمیز را محور متن خود قرار دهد:
اطلسی ها/باز می مانند/برای همه/ومیزها/جای خالی ما را/با دیگری/پر می کنند (ص55-متن کتاب)
المان های طبیعی شعر کامیاب اکثرا کلیشه ای و تجربه شده هستند.حضور المان هایی چون ماه،باد،پاییز،برگ،گل،برف و...در شعر رمانتیک یک کلیشه دیرسال است.کامیاب اما گاهی موفق می شود رفتاری را به این المان ها الصاق کند که کم سابقه و آشنایی زدایانه باشد و به این ترتیب در برخی شعرهایش به خلق موقعیت های زیبا و قابل احترامی می رسد:
زمین آغشته ی ماه و میخک است/ و من/ از هوا رنج می برم(ص34-متن کتاب)
و یا :
کنار گل های نچیده/عکسی می گیرم/با آسمان ابری/پیداست/ماه را/از دست داده ام(ص57-متن کتاب)
نکته قابل توجه دیگر آن است که شاعر به هیچ وجه احساساتی بودن خود را در شعرهایش پنهان نمی کند.این رویکرد خطرناک که در اکثر موارد منجر می شود به سوق یافتن متن به سمت سانتی مانتالیسم و حتی ابتذال،در بعضی از شعرهای این کتاب کاملا به نفع متن و خالق متن تمام شده است.چرا که منجر شده است به حضور کاراکتری عاطفی و بی تکلف ،که نمی خواهد زن بودنش،علاقه اش و حتی درماندگیش را پنهان کند.این خصیصه موجب می شود که گاهی با کلامی کاریزماتیک روبرو شویم که هر چند حرف تازه ای برای گفتن ندارد، اما دست کم می کوشد تا گفته ها و شنیده ها را دلنشین اجرا کند.بنا براین بدون آن که به تکنیک های ساخت روبنای شعرش توجه چندانی داشته باشد، توانش را صرف ایجاد رابطه ای صمیمی با متن و خواننده متن می کند:
حیاط /پر وخالی می شود/ازعطر شب بوها/ و ترک های پیشانی ام/تکثیر می شوند(ص70-متن کتاب)
اوج خلاقیت ندا کامیاب در به کارگیری و بازی گرفتن اشیا در متن است.او پیش پا افتاده ترین اکسسوارها را برای شعرش بر می گزیند و با تخیلی در خور احترام، سعی می کند چینش تصویری مناسبی را برای آنها پیدا کند.در واقع بخش عمده بار دراماتیک شعر او بر شانه اشیایی است که نقش کاتالیزور حسی را در متن ایفا می کنند.حضور این اشیاست که موجب می شود شاعر از اطاله کلام پرهیز کند و بازی حسی/عاطفی/معنایی متنش را به تصاویر حاصله از آنها واگذار کند.این است که در این دفتر، اکثر شعرها ،حتی اگر دربرگیرنده زمانی طویل بوده و قصد بازنمایی واقعه ای در دراز مدت را هم داشته باشند، باز هم به ندرت از پانزده سطر تجاوز می کنند.چنین ایجازی ، کاملا با گستره حسی و تصویری شعر همخوانی دارد و به آنها نوعی ساخت مندی عاری از پیچیدگی می دهد:
زمان را/با ساعت خودت نشانم بده/و سیاره را به سیاره بدوز/تا بدانم/چقدر آمده ام/شالی که بافتم/پرواز کنان می رود/تا شانه هایم نیز/از آن تو باشد(ص51-متن کتاب)
و یا:
لیوان آب/روی میز/بال بال می زند/و گوشواره هام/دو پروانه می شوند/زمینی که می چرخد/نمی داند/تو به پاییز گریخته ای (ص52-متن کتاب)
تاکید شاعر بر جنسیتش و نگاه زنانه اش به رمانس ، اگر چه گاهی کار دستش می دهد و شعرش را به متنی کم رمق،شهیدنما و طالب ترحم بدل می کند ، اما در برخی از سطرها کاملا در خدمت صمیمیت سابق الذکر شعرش قرار می گیرد و نه تنها توی ذوق نمی زند،که گاهی شاه سطر شعرش هم می شود:
می توانم /ساعت ها گلدوزی کنم/بی آن که عاشق کسی باشم(ص40-متن کتاب)
و یا :
مرد که نباشی/می توانی /گناه همه ی زنان را به گردن بگیری(ص45-متن کتاب)
با این همه،چنان که ذکر شد، شاعر گاهی هم از این خصیصه سوء استفاده عاطفی می کند و به جای آن که نیروی خلاقیتش را صرف فضاسازی و ساخت مندی متن کند، آن را در مویه و جلب ترحم خرج می کند.این را نمی توان به حساب چیزی جز خساست و کاهلی شاعر در بهره گیری از تخیل گذاشت.تخیلی که به گواه برخی از اشعار این دفتر، نیرومند است و قدرت پرتاب های دور و دلنشین ذهن را در خود دارد:
با شکلی که به پنجره ها داده ایم/چه باک/اگر تمام نارنج هابریزند/و انگورها /به پروانه بدل شوند(ص49-متن کتاب)
نکته دیگری که با مرور اشعار این کتاب می توان به ان اشاره کرد، تقطیع و سطرچینی بسیار بدسلیقه و بی قاعده آن است.در حقیقت تقطیع بعضا عجیب و غریب شعرها تنها نکته عاری از صداقت این کتاب است.گاهی کلمه ای بیهوده و تک در یک سطر گنجانده می شود و گاه گزاره ای با تقطیع پلکانی بی دلیلی به تعویق می افتد بی آن که منطق متن ، از آن حمایت یا آن را توجیه کند:
بی اختیار می مانی/حتی اگر/زنده بمانی(ص52-متن کتاب)
از این دست نمونه ها در این دفتر فراوان هست.اگر چه هنوز هم چهارچوب تقطیع شعر بی وزن ما چندان مرزهای مشخصی ندارد (و شاید نباید هم داشته باشد) و هر کس به فراخور سلیقه و میلش ،سطرهای شعرش را زیر هم می چیند، اما انگار باید به محدودیت درجه آزادی تقطیع قدری بیشتر توجه کرد.مگر آن که در متن منطقی قابل پذیرش مطرح شود که بر اساس آن بتوان ولنگاری تقطیع را پذیرفت، و گرنه چینش نا موزون و بی قاعده سطرها بی شک مخل روانی خوانش شعر و انتقال معناهای احتمالی آن خواهد بود.
«پاییز تا زانوهایت خواهد رسید» برای من – به عنوان یک خواننده پیگیر و جدی شعر امروز- حال و هوای یک آغاز را دارد، نه نوید رسیدن یک شاعر تاثیر گذار را.در حقیقت شعرهای این دفتر خبر از پتانسیلی می دهند که هنوز به طور کامل به مرحله فعلیت نرسیده است ولی این انتظار را پدید می آورد که شاعر خوش فکر و ساده نویسی در راه است.همین ویژگی مرا مجاب می کند که این کتاب را خواندنی و با ارزش بدانم و به آینده شاعرش خوش بین باشم.شاید هم مانند اغلب شعر خوانان از شلوغی و ریخت و پاش های مرسوم شعر امروز به تنگ آمده باشم که این سادگی به دلم نشسته است.خودمانی تر باشم: گاهی هم بد نیست شعرهایی کاملا شخصی و صمیمی بخوانیم!...
عكس اط:Pierre Dumas

هیچ نظری موجود نیست: