۱۳۸۸ خرداد ۵, سه‌شنبه

درباره‌ي دفتر شعر «روباه سفيدي كه عاشق موسيقي بود» سروده‌ي سارا محمدي اردهالي



شعر دات کام


بالاخره چشممان به دیدن نسخه کاغذی شعرهای این شاعر جوان- که خیلی از شاعران کهنه‌کار شعرش را نمونه موفق و راستین شعر امروز می‌دانستند- روشن شد و کمترین حسنش این است که این بار می‌شود به جای عذاب زل‌زدن به صفحه مونیتور و خوانش عمودی، موقعیت دلنشین خوانش افقی شعر‌ها را داشت. ارزش‌داوری این دفتر به گمان من قدری دور از انصاف است، چرا که از شمار شعرهای آن می‌توان حدس زد که شاعر هر چه در چنته داشته رو کرده است و شاید اگر تن به حذف تعدادی(به گمان من قدری بیش از پنجاه درصد) از شعرها می‌داد، میانگین کیفی مجموعه‌اش بسیار بالاتر می‌رفت. اما در حال حاضر باید همانند وبلاگ شاعر، قدری گشت تا شعرهای موفق‌اش را یافت. «سارا محمدی اردهالی» از دید من شاعری است غریزی که چند‌سالی در خلوت خودش کار کرده و گویا چندان هم کاری به کار اوضاع شعر و نقد امروز نداشته و ندارد. هر چند که با تورق این مجموعه و دیدن اسامی شاعرانی که به آن‌ها شعر تقدیم شده است، می‌توان در این گمان من تردید کرد؛ اما برآیند شعرهای او هنوز قدری «وبلاگی» و تجربی جلوه می‌کند و من این را به حساب کوتاهی شاعر در حق خودش می‌گذارم. چرا که تجربه نشان داده است که مستعد‌ترین شاعران غریزی هم برای پرورش و ارتقای سطح شعرشان نیازمند نقد جدی و هم‌نفس شدن با نسل شعری هم‌دوره‌شان هستند. این است که علی‌رغم چند شعر بسیار موفق در این مجموعه که حقانیت این استعداد را گواهی می‌دهند؛ در اغلب موارد با یک‌سری ایده محض طرف می‌شویم که برای بدل‌شدن به یک اجرای شاعرانه، هیچ هزینه‌ای برایشان صرف نشده است و گاهی این حس دست می‌دهد که با تعدادی داستان مینی‌مال، یا حتی گاهی موقعیتی کاریکلماتوریک طرف هستیم:

قدیم‌ها/ او مرا می‌خواست/ تو شیرین را/ شیرین او را/ من تو را/ حالا شیرین تو را/ من او را/ او شیرین را/ تو مرا!(ص82)

یا:

سرانجام/ آخرین نامه‌ام را پاسخ داد/ نوشته بودم/ عاشق پستچی شده‌ام(ص124)

«سارا محمدی اردهالی» چندان از شاکله عمومی نسل دوم شعر زنان در اواخر دهه هفتاد فاصله نمی‌گیرد. کشف‌های مضمونی او مرا به یاد «گراناز موسوی»، تغزل‌اش به یاد «لیلی گله‌داران» و «روجا چمنکار»، و تصاویر امروزی‌اش به یاد «بهاره رضایی» می‌اندازد. حتی گاهی «شمس لنگرودی» هم از لا‌به‌لای شعرهای او سرک می‌کشد. باکی نیست! کدام شاعر است که از شاعران پیش از خودش تاثیر نگرفته باشد؟ ماجرا این نیست که بخواهم انگ رو‌نویسی به او بزنم و ارزش دیوانگی‌های عزیز و برد تخیل‌اش را نادیده بگیرم. بر‌عکس، می‌خواهم بگویم که حیف این استعداد است که جزیره‌ مستقلی برای خودش دست و پا نکند و شعرش، تداعی شعر دیگران باشد. این گزاره را نه خطاب به او، که خطاب به خودم و تمامی شاعران نسل او و خودم بیان می‌کنم. چون دیگر به دوره‌ای رسیده‌ایم که راضی شدن به شعر آبرومند و خوش‌خوان نوشتن، آبی است به آسیاب انفعال و درجا زدن. نمی‌خواهم ادای اپوزیسیون جریان غالب «ساده‌نویسی» شعر امروز را در آورم. اما این «سادگی» هم باید تعریف و تبیین شود و راه‌کار‌های خلاقیت در بطن آن مشخص‌‌تر باشد تا به «ساده انگاری» و «ساده‌نگاری» فرو‌کاسته نگردد. و‌گرنه هر‌قدر هم که بدبین و بی‌انصاف باشم، نمی‌توانم طنز هوشمندانه، تغزل مدرن، صراحت عاطفی و نگاه واقع‌گرای «محمدی اردهالی» را نادیده بگیرم که گاهی به جاهای در خور تحسینی می‌رسد:

اشتباه از شما نبود!/ تقصیر من هم نبود/ به جان مادرم/ خودکشی هم نبود/ زنگ که زدم/ اشتباهی/ پنجره را/ جای در باز کرد(ص31)

با تمام این اوصاف، کتاب نخست «سارا محمدی اردهالی» هر خواننده جدی و منصفی را سر شوق می‌آورد و منتظر نگاه می‌دارد که کارهای بعدیش را بخواند و این موفقیت کمی نیست. حرف‌های زیاد دیگری داشتم در مورد این دفتر که مجالش نیست. شاید مجبور شدم باقی را در قالب کامنت، منتقل کنم به وبلاگ شاعر...

عكس از:Pierre Dumas

۲ نظر:

مهر گفت...

..
..
..
ماست هم که گران است !

کبوتر ارشدی گفت...

مرسی علی جان
حقیقت امر این است که من رد پای گراناز را اصلا در این نوشته ها که به نام دفتر شعر از سوی ناشر به چاپ رسیده نمی بینم.این اثر نه در سطر نه در مضمون نه در تصویر نه در زبان و نه در نگاه خواننده را در گیر نمی کرد.در ضمن خانم اردهالی خیلی هم جوان نیست ها....