
باز به دنبال پريشانيام...
از اواسط دههي هفتاد تا اوايل دههي هشتاد، پنج شاعر از سوي «نشر دارينوش» بهنوعي حمايت شدند و روي كارشان سرمايهگذاري شد و انتشار آثارشان به صورت آلبوم صوتي، موجب شد كه در ميان مردم جايگاه و محبوبيتي ويژه بيابند: سيدعلي صالحي، محمدرضا عبدالملكيان، مريم حيدرزاده، يغما گلرويي و محمدعلي بهمني. در اين ميان، «صالحي»، پيش از آن هم تا حد زيادي «صالحي» بود و در محافل حرفهاي شعر، ارج و قربي داشت و با انتشار كاست «نامهها» نامش در ميان اهالي غيرحرفهايتر شعر نيز بر سر زبان افتاد. شعر پراحساس و در نوع خود دوستداشتني «عبدالملكيان» به سرعت توسط نهادهاي رسمي و دولتي مصادره و بخت استقبال گستردهتر مردمي از آن گرفته شد. «مريم حيدرزاده» با استعداد و بضاعتي اندك، تينايجرها را به سمت ترانههاي احساساتي خود جذب كرد و بعد به حضيض مبتذلسرايي افتاد و «گلرويي» كه هم مستعد بود و هم نسبتا بضاعتي درخور داشت، با كارنامهاي سينوسي مدام در اوج و فرود بود و مسافر خط تهران-لس آنجلس. «بهمني» بي آن كه مردم بدانند برخي از ترانههاي جاوداني كه زمزمه ميكنند، از سرودههاي اوست، با غزلهايش آمد و در كنارِ دو استعداد تازه كشفشده- پرويز پرستويي و ناصر عبداللهي- توانست توجه نسل جوان را به خود جلب كند. او در تمام ساحتها چهرهاي ميانهرو بود: سرايندهي گونهاي از شعر بود كه «منزوي»وار مي خواهد ميان غزل كلاسيك و شعر نيمايي پيوندي برقرار كند. نه مدتي طولاني در نهادهاي رسمي و دولتي ادبيات دوام ميآورد و نه عملا داعيهي استقلال داشت. رفتار صميمي و بيغل و غش او و مهرباني ذاتياش باعث ميشد كه چندان تعجب نكني وقتي ميديدي هم از علي معلم دامغاني و محمود شاهرخي تمجيد ميكند و هم مثلا از فروغ فرخزاد و سيمين بهبهاني و حتي شاملو. و در اين ميان، نكتهي ديگري هم بود: نميشد شعرش را دوست نداشت. غزلهاي «بهمني» سالمترين غزلهاي نو در دو دههي اخير بودهاند. اوزان سهل، قوافي بسيار ساده، مضامين بسيار صميمي و انساني و در عين حال، مفاهيمي كاملا مدرن و اجرايي كاملا ماهرانه، غزلهاي او را از آسيبهاي پرشمار غزل نوين ايران، مصون داشتهاست. از اينها گذشته، خلق و خوي «بهمني» قبل و بعد از شهرتش دستخوش تغيير نشد. همين امر باعث شد كه جوانان به جاي تلمذ از شاعراني كه نيمي از استعداد «بهمني» را هم نداشتند، اما سگرمههايشان در برابر شاعران نسل جوان گره در گره ميشد، بيايند و دور و بر اين شهرستاني بيشيله و پيله و ذاتا" و عملا" شاعر را بگيرند و از او و شعرهايش بياموزند. «بهمني» در اين ميان درجا نزد، و غزلش هم به موازات جايگاهش، رفعت يافت و در نوع خود به اوج رسيد. و اما حالا چه ميكند؟ كار «بهمني» در نقطهي اوج شاعري و منزلت ادبياش، شايد كم از خودكشي نيست. روي آوردن به شعر سپيد، براي «بهمني» يك ريسك تمامعيار است و از اين رو بايد به جسارتاش مرحبا گفت. با اين حال شعرهاي سپيد او در بهترين حالت؛ تلفيقي هستند از شعرهاي «احمدرضا احمدي» و «اكبر اكسير». «بهمني» كه عمري با موسيقي و وزن عروضي سر و كار داشته، در كارهاي سپيدش به شدت از آهنگين ساختن كلام پرهيز ميكند و با زباني نه چندان خاص و چفت و بستدار، مي كوشد تا كشفهايي تاثيرگذار را ارائه دهد كه با طنزي از جنس طنزهاي شعر «اكبر اكسير» و حتي گاهي «حميدرضا شكارسري» تلفيق شدهاند. آنچه تا به حال ميشود گفت، اين است كه حاصل كارش چند شعر نسبتا خوب و آبرومند بوده، اما يك خلا عظيم در اين شعرها وجود دارد: امضاي «بهمني» پاي اين شعرها نيست. اگر ميشود غزلهاي او را بدون امضا به راحتي شناخت، پاي شعرهاي سپيدش ميشود امضاهاي زيادي را به شيوهي سعي و خطا درج كرد. و اين يعني «بهمني» غزلسرا تا اينجاي كار از «بهمني» سپيدسرا خيلي شاخصتر و قويتر است. آنقدر كه بيش از هر چيز، احتمال ميرود كه «بهمني» به زودي دوباره به سمت غزل بيايد.
۸ نظر:
سلام علی جان وبلاگم به روزه دوست دارم نظرت رو روی شعرم داشته باشم مرسی
ساناز بهشتی رفت
ناباورانه به روزم
سلام .
خوشحالم از یافتن وبلاگ شما
با یک شعر منتظر حضور شما و نقد و نظراتتان هستم .
سلام.منتظر نظرتان هستم.
سلام .
ممنون بابت حضورتان ، البته من مشتاق شنیدن حرفهای شما بودم و نظراتتان از آنجایی که نقدهای شما را خوانده ام در نشریات و با نوجه به این شناخت دوست داشتم که حرفهایتان را بشنوم . ضمنابا اجازه به پیوندهای وبلاگ من پیوستید .
گفت و گوی علی حسن زاده با محمد آزرم درباره شعر «دهه هفتاد»، «شعر عکس» و ماجراهای دیگر
علاقه مندان می توانند متن گفت و گو را در سایت صحنه ها در نشانی زیر بخوانند:
http://www.sahneha.com/maghalat/mohammad_Azarm_100701.htm
آقای مسعودی نیا
به روزم
سایت ادبی بستار به روز شد
شماره ی تیر ماه
http://www.bastaar.com/
ارسال یک نظر