۱۳۸۹ آذر ۱۴, یکشنبه

درباره‌ی علی اسد‌اللهی


کاشفانِ مکرر شوکران


خُب... علی اسدالهی به شهادت سر‌شناسه‌ی کتاب متولد 1366 است و این پیش از هر چیز برای من این معنا را دارد که دارم به طرز مضحکی پیر می‌شوم، بی‌آن که خودم بفهمم. نسلی که یک دهه با نسل من اختلاف سنی دارد، مدتی است وارد عرصه‌ی جدی شعر ایران شده است و ما لابد برای خودمان یک‌پا پیش‌کسوت شده‌ایم که احتمالا مترادف است با کشک... پس بهتر است به جای ضجه و مویه خوش‌آمد بگوییم به این نسل و به خالق کتاب «الف تا ی» که شعرهایش نشان از استعدادی امید‌وار‌کننده با خود دارند. او صاحب شعری کاملا متعارف و سالم و از آن مهم‌تر دارای تخیلی بسیار قوی است. اضافه کنید به این‌ها هوش و نکته‌سنجی‌اش را در کشف مضمون. او نماینده‌ی روسفیدی است از نسل خود در گونه‌ای از شعر که پایه و اساس و مبدا و مقصدش کشف‌های بکر و دیر‌یاب است. رد این شعر را که بگیریم شاید برسیم به خلاقیتی از جنس شعر گروس عبدالمکلیان و دور‌تر که برویم شاید برسیم به تک‌دفتر تحسین‌شده‌ی بهزاد زرین‌پور و دورتر هم لازم نیست برویم که پر دور بیفتیم از موقعیت فعلی فرهنگی و اجتماعی ایران. و درست در همین جا هم هست که من با شعرهای دفتر «الف تا ی» و اصولا شعرهایی از این گونه که این روزها جریان غالب و مورد استقبال بازار شعر ایران هستند، اختلاف سلیقه پیدا می‌کنم. و درست در همین‌جاست که این اختلاف سلیقه را ندارم با دو شاعر دیگری که نام بردم و یا شاعرانی از همین جنس زبان و همین استراتژی تخیل، مثل آذر کتابی، یا سجاد گودرزی. اختلاف سلیقه‌ی من و اسد‌الهی از آن‌جا ناشی می‌شود که در نظر من کشف، ابتدای شعر است؛ نیروی محرک و سوخت و بنیه‌ی شعر است، اما برای او انتها و هدف نهایی شعر. او شعر می‌گوید تا بتواند کشف‌هایش را بنویسد و من معتقدم باید کشف کرد تا بشود شعر گفت. مثلا وقتی او به این کشف در روساخت زبان می‌رسد که نارنج به اضافه‌ی کاف تصغیر برابر است با نارنجک؛ همین کشف می‌شود مقصد شعر او و فرمول فوق را روی تم‌هایی با تاثیر کمتر(پسرک، اتاقک، شهرک) پیاده می‌کند تا سطر آخر برسد به نارنجک که احتمالا از همه تاثیر‌گذارتر است و به نوعی final cut یا ضربه‌ی نهایی شعر محسوب می‌شود(ص 23، متن کتاب). در حالی که اگر نگاهی کنیم به نزدیک‌ترین گونه‌ی زبانی و مضمونی و استراتژیک شعر او در گذشته- یعنی بهزاد زرین‌پور- می‌بینیم که شعرش تازه با کشف‌هایی از این دست آغاز می‌شود و بعد در بسط آن به کنش‌هایی تازه‌تر می‌رسد که اتفاقا قابل فرمولیزه شدن هم نیستند و حتی دیسکورهای اجتماعی و سیاسی رایج در دهه‌ی هفتاد را با همین شیوه در متن مطرح می‌کنند. به همین دلیل شعر علی اسد‌الهی دچار معضلاتی می‌شود که معدل دفترش را به نمره‌ای متوسط فرو‌می‌کاهد. یکی از این معضل‌ها آن است که سر‌نوشت شعر معطوف می‌شود به یک سطر. چیزی شبیه اتفاقی که برای غزل کلاسیک می‌افتد. اگر شاه‌بیت(و این‌جا شاه‌کشف) شعر تاثیر‌گذار از کار در‌بیاید، کلیت شعر موفق جلوه می‌کند و سطرهای ضعیفش نادیده گرفته می‌شوند و اگر تاثیر‌گذار از کار در‌نیاید، حتی تلاش‌های فرمی و زبانی(كه پر‌تعداد نيستند در اين دفتر) و سایر المان‌های دخیل در شعر نیز نا‌خود‌آگاه نادیده گرفته می‌شوند؛ چون شاعر به هدفی که در متن خود بر آن تاکید داشته، نرسیده است. معضل دیگر این است که نهایتا محصول این استراتژی نمی‌تواند امضای چندان مستقلی داشته باشد و در دراز‌مدت بدل به شعری ژنریک با نمونه‌های مشابه بسیار خواهد شد. اصلا این قصد را ندارم که توی سر مال بزنم و بخواهم با بد‌قلقی و بی‌انصافی ارزش این دفتر را نا‌دیده بگیرم. اتفاقا شعر او از جنسی است که می‌شود افق روشنی را برایش رصد کرد و هم احتمال استقبال مخاطب از آن هست و هم شانس گرفتن جایزه‌های ریز و درشت سال آتی را دارد، و همين امر برايش خطرناك خواهد بود. از این‌ها گذشته با توجه به سن و سالش و با تاکید بر این که نخستین دفتر شعرش را منتشر کرده، کیفیت کارش تا حد زيادي قابل قبول است. پس تمام این‌هایی که گفتم را ناشی از نگرانی من برای استعداد محترمی بدانید که حیف است به همین حد راضی شود و در آینده درجا بزند. همان اول گفتم که دارم پیر می‌شوم!...

۱ نظر:

آنا گفت...

سلام
می شه یه مقدار در مورد این نظرتون توضیح بدید:

"...در نظر من کشف، ابتدای شعر است؛ نیروی محرک و سوخت و بنیه‌ی شعر است، اما برای او انتها و هدف نهایی شعر..."
ابتدای شعر به کجا؟نیروی محرک شعر برای چه کاری؟
شعر های اسدالهی ایا پیامی ندارند...ایا تو خالی اند؟یا اینکه عمقی ندارن؟
وقتی می گید هدف نهایی شعر یعنی چی؟
هدف یک شعر چیه...چی می تونه باشه؟

(خوب می شد اگر که جواب می دادید...من فقط یه خواننده بی طرفم و که می خواد بیشتر بدونه.گاهی این سوال ها به ذهنم می اد می پرسم از نویسنده متن...ولی کسی زیاد به جواب دادن علاقه ای نداره یا...)