
آخرين نمايندهي شعر باروك
داوری در باب اهمیت «ملکالشعرای بهار»، آن هم در حیطهی رویکرد او به تجددگرایی در ادبیات، شاید در این روزگار چندان نتواند رنگی از انصاف به خود بگیرد؛ چرا که برای شناخت درست از آنچه که گفت و بدان عمل کرد و سرود، باید تجربهی زیستن در آن عصر عجیب و پرحادثه را داشت. «بهار» در نقطهی برخورد سنت و مدرنیسم وارد عرصهی فرهنگ ایران میشود. جدال سنتی با چندین قرن عمر- آن هم در اوج قدرت و استیلا- و مدرنیسم عمدتا وارداتی از غرب که ارزشهای نهادینه شده در بافت سنتی فرهنگ وسیاست ایران را به چالش میکشید. مسلما انتخاب موضعی پیشرو و اصلاحطلبانه در آن گرگ و میش پر تنش، و در میان آن ملت سردرگم بین خواب و بیداری در قیاس با عصر کنونی، نیازمند نخبگی و درایت و استعداد بسیار ویژهای بوده است، چرا که گام نهادن در این وادی، رفتن به سوی تجربهنشدهها و به نوعی ورود به سرزمین عجایب بوده است. شکستن از تابوها، گذشتن از سنتها، کنار نهادن ارزشهای مضر قدیم و تعریف و جایگزینی ارزشهای نوین در آن بافت فرهنگی نمیتوانست کار سادهای باشد. با این حال «بهار» و چند نواندیش نخبهی دیگر جسارت گام نهادن در این مسیر را داشتند و عدهی بسیاری نیز در این راه جان خود را از دست دادند. «بهار» به تنهایی پایان عصر سرسپردگی شعر به دربار و سلطنت را رقم میزند و این حرکت بعدها با او و به همراه چندین تن دیگر از شاعران آن روزگار ادامه مییابد و حتی از این هم فراتر میرود و میکوشد تا شعر را به میان تودههای مردم ببرد. «بهار» که خود تربیتیافتهی مکتبخانه و سیستم سنتی آموزشی است ولی از آموزشهای پدر و همراهیهای مادر نیز برخوردار بوده و از کودکی با ادبیات و فرهنگ غرب نیز آشنا شده، با بهرهگیری از آموزههای تفکر عصر نو بنیانگذار سیستم نوین آموزشی در ایران میشود. او در چندین عرصهی حیاتی، نقشهای موثری را در پیشبرد تجددگرایی ایفا میکند: ادبیات، سیاست، روزنامهنگاری و آموزش عالی. او در این راه تمام مصائب مختص دگراندیشی در جوامع متعصب و دیکتاتوری را نیز متحمل میشود و از زندان و داغ و درفش مرسوم در آن روزگار بینصیب نمیماند. داوری در بارهی مشی سیاسی فردی چون او نیز نمیتواند چندان صائب باشد، چرا که شرایط حاکم بر ایران در حین انقلاب مشروطه و پس از آن که به سلطهی خاندان پهلوی منجر میشود، شرایطی بسیار پیچیده، بیرحم و پرتنش است. «بهار» دارای عقاید ناسیونالیستی بسیار راسخی است و مفاهیم خاک و وطن و میهن برایش معنا و ارزش علیحدهای دارند. او از نخستین نواندیشان عصر نوین تفکر در ایران است که در شعار «خدا، شاه، میهن» جای «شاه» و «میهن» را با هم عوض میکند و ارزش ملیت و آب و خاک را فراتر از سیستم بیمار دیکتاتوری سرسپردهی سلطنتی میداند.
با تمام این اوصاف، «ملکالشعرای بهار» بیش از آن که چهرهای دارای اهمیت همزمانی باشد و شعرش گرهی از کلاف سر در گم ادبیات نوین ایران باز کند، به عنوان یک کاراکتر پر جلال و شکوه در نقطهی عطف شعر این کشور، دارای ارزشی درزمانی و تاریخی است. وگر نه، اگر تعارفات معمول را کنار بگذاریم، به جز چند تصنیف و چند بیت اول قصیدهی «دماوندیه»، امروزه کمتر کسی شعری از «بهار» را در خاطر دارد و یا از او و دیوان پر و پیمانش سراغی میگیرد. البته کماکان باید استادان و دانشجویان رشتهی ادبیات فارسی را تا حدی مستثنی بدانیم که سری به اشعار او میزنند، ولو به زور دگنک سیستم بیمارگونهی آموزش ادبیات آکادمیک در کشورمان. «بهار» بیش از آن که آغازکنندهی دوران تجددگرایی در شعر فارسی باشد، نقطهی پایان طمطراق و هیبت شعر کلاسیک است. مثل «یزدگرد سوم» که پایان دوران پرشکوه امپراتوری پارس محسوب میشود، نه آغاز دوران شکلگیری تمدن ایرانی/ اسلامی. او آخرین نمایندهی عظمت دوران باروک ادبیات ایران است و از هر حیث شایستگی قرارگرفتن در این نقطه را دارد: پس از او دیگر کسی به لقب «ملکالشعرا» ملقب نمیشود(بگذریم که امروزه همه برای خودشان یک پا ملکالشعرایند). اوآخرین قصیدهسرای جدی و بزرگ شیوهی کلاسیک است. شاعری پایبند به فخامت باروک هزار و اندیسالهی شعر فارسی. شاعری که تجدد را در آوردن «مضامین و معانی نو در لباس شعر و نثر قدیم» میداند و مفهوم ساختار در ذهنش، همانی است که پیش از او بوده. با تمام اینها اما چند نکته باعث میشود که در مرور تطور ادبیات نوین ایران، به هیچ وجه نتوان نام وی را نادیده گرفت. او به خاطر آزاداندیشی سیاسی، سواد ناشی از تتبع در ادبیات غرب و نهایتا به خاطر تمایلاش به ارائهی کیفیتی نو در شعر ایران، از کاراکتری سنتگرا و مرتجع به کاراکتری مصلح و مترقی بدل میشود. نبض شعر او با نبض مردم کشورش بالا و پایین میشود و همین امر وادارش میکند که با مردم گاهی به زبان مردم سخن بگوید و از وفاداریاش به شعر باروک عدول کند. «بهار» البته هرگز در دوران خودش شاعر آوانگارد تمامعیار، یا حتی نصفه و نیمهای هم نشد. اما رویکرد نوگرایانهی او – که آبرو و اعتبار زیادی در ادبیات ایران داشت- راه نوگرایان همدوره و نورسیدگان آینده را بسیار هموار کرد. تاکید میکنم که تنها «رویکرد» او؛ و نه شعر او. شعر «بهار» مطلقا در دایرهی شعر نوین ایران جایی ندارد و حتی میتوان آن را از نوگرایی مضمونی و زبانی شاعران مشروطه نیز قدری عقبتر دانست. «بهار» تمایل به نو شدن داشت، اما توان و ابزار نو شدن را نه. «بهار» در شعر برآمده از سنت و کهنگرا به والاترین مرتبهی ممکن در عصر خود رسیده بود و لقبالالقاب این شعر را از آن خود ساخته بود. اما از طرفی جامعهی ایران به سمتی میرفت که تمام پدیدههای وابسته به تفکر را نو میخواست و «بهار» به عنوان نخبهای از نخبگان دگراندیش این جامعه، میخواست با این جریان نیز همراه باشد، اما چنان در خاستگاه خود اسیر بود که حتی تالیف «سبکشناسی» نیز نتوانست مجابش کند که برای نوکردن سخن، باید کل اجزای سبک را نو کرد، نه فقط مضمون و درونمایه را. هر چند او حتی در بعد مضمونی نیز نسبت به شاعرانی چون «میرزاده عشقی»، «اشرفالدین حسینی»، «ایرج میرزا» و «ابوالقاسم لاهوتی» ضعیفتر عمل کرد. تبختر باروک وی به تخیلاش مجال نمیداد تا به سمت تابوشکنی سوق بیابد. از این رو پیوسته میکوشید تا در سیطرهی همان تابوها حتیالامکان تغییر و تصرفی ایجاد کند. قصیدهسرایی در باب «صنایع جدیده» گواهی است بر این امر. نکتهای که حتی همین امروز هم بسیاری از شعرای ما با آن دست به گریباناند. سوژه قراردادن تکنولوژی نوین، هرگز نمیتواند به تنهایی عامل آوانگاردیسم باشد. قصیدهسرایی در باب «هواپیما» و سپیدسرایی در باب «اینترنت» هیچ کدام به تنهایی عامل پیشرو جلوهدادن شاعر نمیشوند. «بهار» بر سر این دوراهی، بیراههی میانه را برگزید و نهایتا به مقصدی که مقصود باشد نرسید. فیالمجلس دلیل محکمهپسندی ندارم، اما بعید میدانم که «بهار» تا آخر عمرش هم، تجربههای نوگرایانهی معاصرین خود را در زمرهی شعر جدی و صاحب شیوهی ایران به حساب آورده باشد. بنابر این همچنان میتوان گفت که آنچه تا امروز «بهار» را لایق ملکالشعرایی باقی نگاهداشته، جایی بیرون از شعر او اتفاق افتاده است. جایی در شیوهی تفکر اجتماعی وی که سبب میشود دربار را رها کند و به مشروطهخواهان بپیوندد؛ در فخامت زبان کوتاه بیاید و به حس و ادراک خلق نزدیکتر شود؛ جایی فراتر از «شمس قیس» و «المعجم» را نشانه بگیرد و «سبکشناسی» را تالیف کند. کل تجربهی او در تابوشکنی شعری، یکی، دو چهارپارهای است که از سر تفنن سروده و بس. تا آخر عمر نیز نظرات امثال «تقی رفعت» را برنمیتافت و به نوگرایی در ساخت و شکستن اوزان عروضی تن نمیداد. چنین رویکردی نشان میدهد که جایگاه و نقش او در تجدد فکری و بلوغ اندیشهی سیاسی این مرز و بوم والاتر و موثرتر از جایگاه و نقش او در تجدد و کشف مرزهای نو در ادبیات ایران است.
۸ نظر:
سلام
این بهار نوشته ات را در میانه های بهار 89 یک جمعبندی پر و پیمون از تفکر و اثار ملک الشعرای بهار تلقی میکنم. طبق معمول جاده ی انصاف اصلیترین مسیر گذار ان است. و میدانی به افراط و تفریطهای مرسوم واگذار نشده است.
می ماند کنشهای اواخر عمر پیرمرد که از نظر بعضیها کل موضعگیریهای ضد قدرت او را زیر سئوال برد.
منظورم همان بازگشت به مدیحه سرایی و قرابتی است که تحت توجیه گرایشات عقیدتی-مذهبی به جناح حاکم و تایید عملکرد انان از خودنشان داد
این افعال اگر در حد شخصیت سیاسی یا عقیدتی او باقی می ماند و به شعرش بعنوان مدیحه سرایی برای فرد خاص راه نمی یافت شاید او را در زمره ی شاعران خارج از قدرت باقی می گذاشت اما....
با همه ی اینها شاء ن ادبی بهار را نمیتوان نادیده گرفت و نگرفته ای
سپاس و احترام
درود بر شما
با شما موافقم كه رويكرد بهار در ادبيات ايران تحولي در شعر سنتي و شروع نوزايي ادب و شعر سرزمينمان بوده است هرچند مختصر اما مفيد و گزيده به ملك الشعراي روان شاد نگريسته ايد. تنها در عنوان درج مطلب به نظر مي رسد منظور ارديبهشت 89 خورشيدي بوده است.
پاينده و سالم بمان.
سلام
«پرنده کوچولو؛ نه پرنده بود! نه کوچولو!»
منتشر شد...
انتشارات «سخن گستر»
(بخش «این روشنای نزدیک»)
سالن ناشران عمومی- راهرو 19- غرفه 6
با این کتاب و چندین کتاب از مجموعه های غزل پست مدرن
در نمایشگاه کتاب امسال
منتظر شماست...
...
به روزم
با چند عکس و یک عالمه تکه شعر
با خبرهایی خوب از نمایشگاه کتاب و معرفی دهها کتاب
با چند حکایت و ماجرای بامزه
و...
به روزم و مثل همیشه منتظر شما
...
به امید دیدار
تورا من چشم در راهم
...............................
نمایشگاه بین المللی کتاب
نشانی: شبستان راهرو 16
غرفه ی شماره 19
دفتر شعر جوان
سلام دوست عزیز تارنمای من با مطلبی تازه به روز است.
منتظر حضور شما و خواندن نظراتتان هستم.
اگر برایتان مقدور بود خبر را درتارنمایتان جهت اطلاع دوستان لینک کنید
بامهر
جلسهی نقد مجموعهی شعر «گنجشکها روی برف راه میروند»
کارگاه شعر فرهنگسرای آفتاب
برنامهی روز چهارشنبه ۲۲/۲/۸۹
نقد مجموعهی شعر «گنجشکها روی برف راه میروند»
اثر ِ فریاد ناصری
اسامی منتقدان به ترتیب حروف الفبا:
آرمان اسدی
علیرضا بهنام
علیرضا پورمسلمی
در ضمن در بخش دوم جلسه، مهمان شعرخوانی سایر عزیزان حاضر در جلسه خواهیم بود.
حضور همهی علاقهمندان آزاد است.
زمان: چهارشنبه ۲۲/۲/۸۹ ساعت ۱۶:۳۰
مکان: خیابان شریعتی – روبروی خیابان دولت – کوچهی امامزاده – فرهنگسرای آفتاب
* منتظر دیدارتان هستم.
آپ ِ اردیبهشت
بازديد از نمايشگاه كتاب، بهتر از هفتاد سال عبادت است!
به روزم
ارسال یک نظر