۱۳۸۸ آذر ۲۸, شنبه

درباره‌ی کتاب «البته واضح و مبرهن است که...»، نوشته‌ی :ضیاء موحد

پس نتیجه می‌گیریم که...


البته واضح و مبرهن است که حتما شما هم اهل روزنامه‌ و مجله‌خوانی هستید، و‌گر‌نه اکنون این مجله پیش‌رویتان نبود و مرقومه‌ی حقیر را قرائت نمی‌فرمودید؛ و باز حتما اهل ادب و هنر و اندیشه هستید که چنین مجله‌ای را برای خواندن انتخاب کرده‌اید؛ و باز لابد شما هم از خواندن مقالات بی‌سر و ته یا کم سر و ته و بدون ساختاری که به طور فله‌ای در مطبوعات منتشر می‌شوند و هیچ کس یقه‌ی نویسنده‌شان را نمی‌گیرد، دچار سر‌درد و سرگیجه و حتی تهوع شده‌اید. جای تاسف است که در اکثر مطبوعات ما معیار گزینش مقاله‌ها برای انتشار، هر چیزی(از اسم نویسنده بگیرید تا وزن و حجم مطلب) هست به جز ذوق و مِلاک هنری و ادبی و ساختار منطقی. البته این چیزها دیگر دارد در مملکت ما عادی می‌شود. چون هیچ‌کس روند و فرآیند طبیعی و لازم برای حضور در عرصه‌های مختلف فرهنگ و اندیشه را درست طی نمی‌کند. می‌شود بعد از بازی در یک فیلم یا سریال، خودتان را به جای کارگردانی آوانگارد به جشنواره‌ها قالب کنید. یا می‌توانید مدال طلای کشتی‌کچ بگیرید و بعد به ریاست کمیسیون فرهنگی شورای شهر برسید. یا می‌توانید مثل بنده، سه، چهار تا شعر بگویید و بعد خودتان را در مطبوعات، منتقد ادبی جا بزنید. باز هم مثال بزنم یا کافی‌ست؟...

«ضیاء موحد» در کتاب «البته واضح و مبرهن است که...»، در هیات منطق‌دانی طناز، می‌کوشد تا قدمی بردارد برای حل این معضل بزرگ و مزمن و با مرور و تورقی مختصر درمی‌یابید که تا حدود زیادی موفق هم عمل کرده است. او در این به قول خودش- «رساله»، پیش از هر چیز سعی دارد تا به تعریفی از «مقاله» برسد و آن را از هیات یک توده‌ی بی‌شکل و بی‌قاعده‌ی کلامی و نگارشی، به یک متن ساخت‌مند و دارای قواعد و قوانین منطقی و ادبی درآورد و به ما یادآوری کند که ماجرا به این سادگی‌ها که خیلی‌هامان خیال می‌کنیم نیست. هر متنی انشا نیست و هر انشایی مقاله نیست. مقاله برای خودش حساب و کتاب و چهار‌چوبی دارد که می‌توان آن را آموخت. یعنی این قاعده‌ها اکتسابی هستند و باقی کار هم استعداد مولف است که بتواند در حیطه‌ی این قاعده‌ها هم متن جذابی را ارائه کند و هم مفاهیم مد نظرش را به خواننده انتقال دهد. خود مولف نیز در ابتدای کتاب می‌نویسد:«هدف من از این نوشته به دست دادن قاعده‌هایی برای نوشتن مقاله‌هایی که در کنار شعر و داستان اثر هنری شناخته می‌شوند نیست. این نوع نوشتن قاعده‌های معینی ندارد، یاد‌دادنی نیست. اما اگر بگوییم در همه‌ی انواع مقاله‌ها، حتی مقاله‌های هنری اصل‌هایی هست که باید رعایت کرد، اغراق نکرده‌ایم».

با این رویکرد «موحد» ابتدا تعریفی از مقاله ارائه می‌دهد و انواع و زیر‌مجموعه‌های آن را دسته‌بندی می‌کند و به «اصل ترغیب» اشاره می‌کند که به بیانی همان کاریزمای کلام و نوشتار است که باید خواننده‌ی متن را نسبت به خواندن و پی‌گرفتن آن مشتاق سازد. سپس وارد بحث ساختار مقاله می‌شود و آن را دارای سه بخش اصلی می‌داند: مقدمه، بدنه و نتیجه. در گام بعد نمونه‌ای از مقاله‌ی پنج‌ پاراگرافی را با تکیه بر همین سه بخش ارائه می‌دهد که نقدی‌ست بر داستانی از «ادگار آلن پو» که برای درک بهتر مطلب، متن اصلی داستان و نیز تشریح مقاله‌ای که درباره‌ی آن نوشته شده‌است را در پیش و پس نمونه‌اش می‌آورد.

در بخش بعدی کتاب، «موحد» به معرفی روش‌های مقاله‌نویسی پرداخته و نموداری برای ساختار مقاله ذکر کرده است و با ذکر چند مثال این پروسه را تا مرحله‌ی مفهوم‌یابی ادامه داده‌است. درششمین فصل کتاب می‌رسیم به مراحل آماده‌سازی مقاله که به نحوی پیوند دارد با علم «روش تحقیق» و این فرآیند را از انتخاب موضوع تا گردآوری مدارک و تهیه‌ی طرح مقاله و نهایتا ویرایش و درج کتاب‌شناسی در انتهای مقاله تشریح می‌کند. پایان بخش اول کتاب اختصاص دارد به فصلی در‌باره‌ی اجزای مختلف مقاله چون : عنوان، جمله‌ی کلیدی و بدنه.

بخش دوم کتاب که تا حدی تخصصی‌تر است، نمونه‌هایی را در بر می‌گیرد از گونه‌های مختلف مقاله و توضیحاتی در باب آن‌ها و بخش بسیار جذابی با عنوان «مثال در مقاله» که در نوع خود کم‌نظیر است. نکته‌ی جالبی که موحد در این کتاب رعایت کرده، آن است که در هر بخش علاوه بر ذکر نمونه‌های موفق، سعی شده تا نمونه‌های نا‌درست و خارج از چهارچوب اصول مقاله‌نویسی هم ذکر شود و لابد مایه‌ی عبرت کسانی که قصد مقاله‌نویسی دارند.

حیف است که اشاره نکنم به نثر سر‌زنده و گریزان از جدیت فیلسوفانه‌ی «ضیا ء موحد» در این کتاب که خود مایه‌ی جذابیت اثری شده که به سادگی می‌توانست کتابی خشک و آموزشی و کسل‌کننده باشد که نمونه‌هایش هم در میان کتب حوزه‌ی اندیشه‌ی ما کم نیست. اما «موحد» اصول پیشنهادی خود درباب ترغیب مخاطب را به خوبی رعایت می‌کند و بیفزایید بر این انتخاب نمونه‌ها را که بسیار با وسواس و دقیق صورت گرفته‌است و نیز روند منطقی فصول کتاب که البته از منطق‌دانی با سابقه و سواد «موحد» جز این هم انتظار نمی‌رود. این است که بدم نمی‌آید به سبک انشاهای نوجوانی بگویم: پس نتیجه می‌گیریم که این کتاب گام بزرگی‌ست برای پر کردن خلاء کتاب‌هایی که در باره‌ی نوشتن نوشته می‌شوند و کاملا هم کاربردی و برای طیف وسیعی از اهل قلم «پرفایده» هستند

۳ نظر:

مريم گفت...

ممنمون از معرفي اين كتاب

عه تا گفت...

محضر دوست عزیز جناب اقای علی مسعودی نیا
از شما دعوت میکنم از دو مطلب کاربردی پست جدید بانکول :
(شرحی بر معرفی کتاب /کامنت) بازدید و نظر اصلاحی خود راابراز فرمایید
با احترام

ایمانی مهر گفت...

من سلامم. تو چطوری؟