۱۳۸۸ تیر ۱۲, جمعه

درباره‌ي دفتر شعر«افتادن برگ‌ها اتفاقي نبود»، سروده‌ي «مريم حسين‌زاده»

گزارش اندوه


اندوه، همواره توانسته به حیات پر‌اقتدار خود در شعر جهان ادامه دهد. این کنش-وا‌کنش حسی، گاهی بدل می‌شود به بن‌مایه‌ای تماتیک و گستره‌ای می‌شود برای ظهور خرده‌-تم‌های دیگر. یعنی می‌توان در اشعاری با روساخت مضمونی سیاسی، اجتماعی، رمانتیک و حتی سانتی‌مانتال، حزن و اندوه را به عنوان کانتکسی وسیع و پایان‌ناپذیر در اختیار گرفت و اساس شعر را بر آن بنا نهاد. اما این کانتکس، گاهی نیز تا حد ابزاری برای هدف گرفتن احساسات سطحی و در‌آوردن اشک مخاطب فرو‌کاسته می‌شود و سعی می‌کند راوی شعر را در موقعیتی مظلوم‌نمایانه قرار دهد و خواننده را به هم‌بغض بودن با وی دعوت کند. اما نکته‌ای که در شعرهای این دفتر، جالب به نظر می‌آید، آن است که «مریم حسین‌زاده»، اندوه را نه به عنوان یک تم بنیادین یا ابزار حسی، که مستقیما به عنوان محتوا و مضمون اول و آخر شعرش انتخاب می‌کند. وظیفه همه‌چیز در شعر او، انتقال کیفیت اندوه و گزارش آن به مخاطب است. چنین رویکردی، از یک‌سو بار مضمونی شعر «حسین‌زاده» را به سطحی فرا‌تر از گلایه و مویه ارتقا می‌دهد و از دیگر‌سو، چنان وی را درگیر بیان جزییات حسی می‌کند که می‌تواند خطر افتادن به ورطه کلان‌گرایی را از میان بر‌دارد:

تختخوابم/ با گره‌های کور ملافه/ تا عمق زمین فرو رفتند/ و از آسمان/ چیزی باقی نماند/ که دنیا را/ آبی کند(ص47)

این موقعیت می‌تواند برای شاعر امکانات کار‌آمدی را هم فراهم کند. «حسین‌زاده» هم برخی از این امکانات را به کار گرفته و توانسته سطح خلاقیت شعرش را در نُرمی پذیرفتنی و نسبتا مدرن تثبیت کند. مثلا چون قصد ندارد که هم‌ذات‌پنداری هیجانی خواننده را بر‌انگیزد، در بسیاری از اشعار موفق می‌شود زنانگی عاطفی‌ یا عاطفه‌ی زنانه‌اش را از متن حذف کند و آن را از یک غرو‌لند جنسیتی به سطح یک گزارش انسانی محض برساند. حسن بزرگ دیگر او این است که در اکثر اشعار می‌کوشد تا جایی در‌گیر جزییات شود که بر آن اشراف و احاطه ذهنی و حسی دارد. شاید به همین دلیل است که خانه، اتاق، پنجره، آیینه و المان‌هایی از این دست، لوکیشن‌های اصلی شعر او هستند:

گیسوانم/ با صورت فلزی تو چرخید/ و سرم/ از کنار لبانت/ بوسه برداشت/ خیابان/ با دو سر چرخید/ و چرخیدیم/ در نگاه پنجره‌ها/ مجسمه ماندیم(ص62)

اما شعر «مریم حسین‌زاده» با معضلی بزرگ دست به گریبان است. او برای ارایه گزارش‌اش تنها و تنها یک استراتژی دارد. عمده تمرکز او روی شخصیت و جان بخشیدن به اشیاست. در اکثر شعرهای او اشیا و طبیعت بی‌جان، جان می‌گیرند و در روند پیش‌برد شعر، دخالت می‌کنند. اشیا گاهی به طور مستقیم، نقشی کنش‌محور ایفا می‌کنند و گاه شاهدان خاموش و در عین حال فهیم رخداد‌های شعر هستند. این راه‌کار، البته نشان از تخیل نیرومند او دارد؛ خاصه آن که رفتار اشیا در شعر او بسیار طبیعی و باور‌پذیر و جنس آن با مثلا اغراق‌گرایی شاعری چون «ایرج ضیایی»، کاملا متفاوت است:

و باغچه‌ها/ لای برگ‌های پاییزی/ اتاق‌ها را دیدند/ که به رد انگشت‌هامان/ دست می‌کشیدند(ص39)

نکته این‌جاست که او با به کار بردن این استراتژی منفرد، پس از دو، سه شعر دستش برای خواننده رو می‌شود و شاید حتا شعر‌هایش قدری کسل‌کننده جلوه می‌کند. درست است که اندوه، موضوع اصلی گزارش شعری اوست، اما اجرای این مضمون، نیازمند واریاسیون‌های ساختاری و تکنیکی متنوعی برای حفظ جذابیت خود است. چیزی مثل شعر «مرگ آبی» در همین دفتر، که در آن به جای کاراکتر بخشی به اشیا، مفهوم مرگ در موقعیت یک کاراکتر انسانی تصویر شده است و محصول‌اش بسیار دل‌نشین هم از کار در آمده:

خواهر کوچک مرگ/ دامن سرخم را دزدید/ خواهر بزرگتر/ چشم‌های آبی‌ام را/ و من هر چه داشتم/ با عشق برادرشان طاق زدم(ص26)

با تمام این اوصاف، می‌توان گفت که «افتادن برگ‌ها...» در مجموع، معرف شعر آبرومند و سالمی است و اگر شاعرش در دور‌نمای ذهنی خود رسیدن به چنین شعری را مد‌نظر داشته است، باید گفت که تا حد زیادی توانسته به هدف خود برسد.

۲ نظر:

wc گفت...

اعتراف می کنم که دوس دارم یه روزی نقد کارهام رو اینجا بخونم

چیزهای خوبی همیشه اینجا میشه پیدا کرد

کسری صدیق شجاع گفت...

سلام
وقتی عنوان مصاحبه گر رو تو روزنامه دیروز ومصاحبه با صفاری عزیز که از شاعرای مورد علاقمه دیدم با خودم گفتم این نام برام آشناس.اما هیچ از وبلاگ خوب کزاز و اینجا یادم نبود.
لذت بردم جناب مسعودی نیا ممنون
و با اجازه لینک شدید
بدرود