۱۳۸۸ خرداد ۱۹, سه‌شنبه

نگاهي به كارنامه‌ي شعري «شهاب مقربين»



فرار از مثلث برمودا

شعر «شهاب مقربین» را می‌توان ادامه شعری دانست که شاعری چون «بیژن جلالی» هویت آن را در ادبیات امروز ایران تثبیت کرد. شعری که علی‌رغم اتکایش به نگاهی فلسفی و عموما مثبت‌اندیش، اهلِ شکار‌های آنی و حسی نیز هست. چنین شعری در دهه شصت، مورد توجه شاعران بسیاری قرار گرفت و چهره‌های شاخصی از شعر امروز ایران(مثل ضیا موحد، رضا چایچی و...) هنوز در پی تکامل‌بخشیدن به همان حال و هوا هستند؛ و هر‌چند هر کدام با رویکردی متفاوت و مختص به خود، در این مسیر گام بر‌می‌دارند، اما به گمان من، تعریف کلی ارایه‌شده در ابتدای این مقال، شعر تمامی آن‌ها را در‌ بر‌می‌گیرد. شعر «مقربین»، اصلا شعر هیجان‌انگیزی نیست. با وجودی که اکثر قریب به اتفاق شعر‌هایش کوتاه هستند، زمان در شعر او بسیار کند و کم‌حادثه می‌گذرد. اما از سویی، تا جایی که سواد من قد می‌دهد، در هیچ تعریف و مانیفست و نظریه‌ای، هیجان و سرعت و حادثه جزو شروط لازم شعر‌بودن یک متن ذکر نشده‌اند. از این رو، نادیده گرفتن و مطرود دانستن شعر او، اشتباهی ناشی از تنگ‌نظری و کوته‌بینی خواهد بود. آن‌چه که همواره شاعران مدعی دو دهه اخیر را در برابر چنین شعری به هیات دشمن جلوه می‌دهد، شیفتگی آن‌ها به چهار‌چوب ذهنی‌ خودشان و چشم بستن بر سایر شیوه‌های خلاقیت است. بر خلاف این منظر، شعر «شهاب مقربین»، اهمیت زیادی دارد. چون لا‌اقل شیوه خلاقیت‌اش، بسیار خاص و سهل و ممتنع و دیر‌یاب است. شاید در نگاه اول تولید چنین شعری بسیار ساده جلوه کند، اما تقریبا اطمینان دارم که بسیاری از شاعرانی که به تکنیک و پیچیدگی شعرشان می‌نازند، هرگز موفق به خلق چنین شعری نخواهند شد. از این رو نفی جنبه‌های زیبایی‌شناختی آن، نهایت بی‌انصافی است و می‌توان از مبانی آن دفاع کرد. کما این که، اگر کسی بخواهد ارزش‌ فیلم‌های کند، بی‌حادثه، کم‌دیالوگ و بسیار ساده «سهراب شهید‌ثالث» را نفی کند، سینما‌گران و سینما‌‌شناسان حرفه‌ای، می‌توانند طوماری از دلایل قابل اثبات در حقانیت رویکرد خلاق او ارایه دهند. نکته مهم در مورد «شهاب مقربین» این است که رویکرد او به چنین شعری، اصلا به معنای نا‌توانی او در خلق گونه‌های دیگر نیست. کافی است سری بزنید به شماره‌های قدیمی مجله‌های «دنیای سخن» و «آدینه» تا نمونه‌های جدی کار زبانی(بازی زبانی؟ شعر زبانی؟ زبان‌بازی؟ اسمش چه بود؟! بگذریم...) او را ببینیم. «مقربین» جسارت تجربه سایر شیوه‌های خلاقیت را داشته و بضاعت و علاقه و منطق‌اش او را به سمت چنین شعری سوق داده است. اما این «چنین شعر» که می‌گویم، چه فرآیندی دارد؟ این فر‌آیند به ظاهر ساده، دارای مکانیسم نسبتا پیچیده‌ای است. چون شعری است که مستقیما با حس و عاطفه و آرمان سر و کار دارد و این یعنی حصر شدن در مرکز مثلث سانتی‌مانتالیسم، رمانتیسیسم کهنه و ایده‌آلیسم شعاری. پس باید مکانیسم پیچیده‌ای در ذهن باشد که بتواند از این مثلث برمودا جان سالم به در ببرد. «شهاب مقربین» می‌کوشد تا در این میان به شکار لحظه‌ها بپردازد و بار خلاقیت‌اش را بر دوش کشف و تصویر بگذارد. در عین حال، با مراقبه‌ای زمین به زمین، در پی رسیدن به نوعی تزکیه حسی و رستگاری عاطفی است. نگاهی که می‌کوشد دیالکتیک واقع‌گرایی و رویا‌پردازی را برقرار کند و یا دست‌کم آن‌ها را با هم آشتی دهد. این است که تغزل او نه میل به لذت‌خواهی فیزیکی دارد و نه علاقه‌ای به تعالی متا‌فیزیکی. از دید او، رستگاری مذکور انگار جایی بینابین این دو اتفاق می‌افتد و فرآیند آن راوی شعرش را به کاراکتری بدل می‌کند که به همه‌چیز و همه‌کس بخت حیات و حضور می‌دهد. از دید او «حتی زمین گورستان هم حیات دارد» و علی‌رغم تمام شور‌بختی‌ها می‌شود «خواب‌هامان را روی بخار شیشه نقاشی کنیم»...
عكس از:Pierre Dumas

۱ نظر:

هرمز گفت...

همه صحبت‌هاي شما در مورد شعر اين شاعر را قبول دارم. به تازگي كتابي از او با عنوان «سوت زدن در تاريكي» خريده‌ام. با همه حرف‌هاي خوبي كه در مورد ايشان زده‌ايد، نمي‌دانم چرا هر وقت شعري از اين كتاب مي‌خوانم، بيشتر از قبل خوابم مي‌گيرد. گيريم كه زمان و سرعت آن را حذف كرديد، خب اگر با آن حس و عاطفه هم رابطه برقرا نكني، كمي هم با آن انديشه مثبت‌گرايي مشكل داشته باشي معلوم است خوابت مي‌برد!