۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۱, دوشنبه

در باره‌ي «يادها و شعرهاي دفترهاي كاهي»


از كوچه‌هاي ديروز

هم‌نشینی دو نام آشنا و خوش‌سابقه- یعنی احمد‌رضا احمدی و ابراهیم حقیقی- روی جلد یک کتاب، به خودی‌خود عاملی است بر‌انگیزاننده کنجکاوی کتاب‌خوانان حرفه‌ای. چرا که یکی در شعر و دیگری در گرافیک، همواره از نام‌آوران رشته خود بوده‌اند. «شعرها و یادها...» پیش و بیش از هر چیز، یک کتاب جالب و جذاب است. «احمدی» این بار در تجربه‌ای تازه، خاطرات پراکنده خود را، همان‌طور پراکنده و بی‌ترتیب به نگارش در‌آورده و «حقیقی» نیز لا‌به‌لای این نوشته‌ها، عکس‌‌هایش را گنجانده و حاصل کار- لا‌اقل از منظر سبک و سیاق ترکیبی‌اش- کاری کم‌نظیر در شعر امروز ماست. شاعر، اين‌بار با رجوع مستقیم به واقعیت، یادها و خاطره‌های گذشته را در ذهنش احیا و این تصاویر سیاه و سفید و کهنه را با خیال و تصویر‌پردازی‌اش رنگ‌آمیزی می‌کند. بارز‌ترین ویژگی «شعر- متن»‌های این کتاب، ردپاي آشکار بداهه‌نویسی در آن‌هاست. خصوصا که هیچ‌یک از شعرها تقطیع نشده‌اند و از كل علایم سجاوندی هم تنها به درج نقطه‌ای در انتهای هر شعر بسنده شده است. کتاب، به بیست و هشت دفتر مجزا تقسیم شده است، هر چند که این دفترها دارای از حیث مضمون، چندان قابل تفکیک نیستند، اما یک وجه مشترک مهم دارند: حقیقت و خیال در هر شعر، کاملا هم‌پای هم پیش می‌آیند و از این‌رو متن‌ها مدام در میان واقعه‌نگاری رئالیستی و تخیل سوررآلیستی در رفت و آمدند:

«ماه فروردین را نصف کردیم و به من مقدار کمی رسید هندوانه را هم در تابستان نصف کردند به من مقدار کمی رسید اتاق پهناور نبود اگر پهناور بود دشنه‌های تیز را در کمد چوبی جا‌سازی می‌کردم» (ص227-متن کتاب).

جا‌به‌جای کتاب، همسر، فرزند، رفقای زنده و مرده و آشنایان دور و نزدیک شاعر حضور دارند. هم‌چنین، کتاب پر است از نام شهرها، کافه‌ها و سایر پاتوق‌هایی که شاعر زمانی در آن‌جا بوده است. این پرسوناژها و اماکن، بستر وقایع‌نگارانه‌ی اثر را در قالب خاطره‌پردازی ایجاد می‌کنند و جالب آن است که «احمدی» بدون این‌که بخواهد شکوهی نوستالژیک به آن‌ها ببخشد، اتفاقا سعی می‌کند همه‌چیز را عادی و واقعی گزارش کند. در حقیقت، در متن شعرها، زندگی روزمره و کنونی کاملا جاری است و یادها در خلال همین امور روزمره به ذهن شاعر خطور می‌کنند:

«گرسنه هستم در خانه هیچ چیز برای خوردن نمانده است اگر تا غروب کسی در خانه‌ی ما را نزند مجبور می‌شوم سیب را از تابلوی نقاشی بیرون بیاورم و بخورم...»(ص45- متن کتاب)

سیما و مضمون کلی شعر «احمدی» در این کتاب، با گذشته‌اش توفیر چندانی ندارد، اما آن کودکی‌ها و کودکانگی‌ها، رفته‌رفته دارند جایشان را به نوعی تلخ‌اندیشی می‌دهند که گاهی نشان می‌دهند که ذهن شاعر با حقیقتی به نام «مرگ» به شدت در‌گیر شده است. در پاره‌ای از اشعار کتاب، به سطر‌هایی می‌رسیم که شاید از حیث تلخی و خشونت، در شعر او کم‌سابقه‌اند:

«این لیوان سم را اگر تا آخر بخوریم می‌بینیم درختان را در کنار من با اره‌های برقی انداخته بودند سم را به جوی آب ریختم لیوان را شکستم با احتیاط مردی را صدا کردم لال بود و خاموش بود...» (ص 221-متن کتاب)

«شعرها و یادها...» در مجموع، حاوی اشعاری پارادوکسیکال است و بازخورد آن در ذهن خواننده، کاملا بستگی دارد به نحوه مواجهه خواننده با متن. اگر خواننده، ساخت و اجرای شعرها را جدی بگیرد، با کتابی سرشار از پیشنهادها و فرم‌های تازه رو‌به‌رو می‌شود که وجوه تازه‌ای از شعر «احمد‌رضا» و حتی شعر امروز را نشان می‌دهند. از دیگر سو، اگر این کتاب را به سنت معهود مخاطبین عام در دست بگیرد و به قصد لذت بردن از کلام مخیل و بی‌آرایه «احمدی» بخواند، باز هم به احتمال زیاد دست پر بر‌می‌گردد، چرا که در این کتاب می‌تواند به وفور عشق و حقیقت و ساده‌گویی و تصویر‌پردازی را بیابد. اگر خود «احمدی» هم شعرهای این کتاب را جدی‌تر بگیرد و درباره ساخت نوگرای آن‌ها حرف بزند، به‌یقین منتقدان سرسری از آن نخواهند گذشت؛ و چه خوب که او چنین کاری نمی‌کند تا همان شاعر آرام و آشنای ما باقی بماند!

۱ نظر:

عبداله عمراني گفت...

احمدرضاي احمدي اگرچه شاعر درجه ي يك شايد نباشد اما همه روزي اعتراف خواهند كرد كه تكه اي از قلبشان را دركتابهاي او جا گذاشته اند واينكه تكه اي ديگراز وجودشان را در كتابهاي او پيدا خواهند كرد