۱۳۸۷ شهریور ۲۷, چهارشنبه

مروري بر روند شعر «مسعوداحمدي»


همين غروب دم دست را مي‌گويم...

«محمد حقوقی» در كتاب «شعرنو از آغاز تا امروز»، «مسعود احمدی» را «شاعری دیر آغاز‌كننده و زود پیش‌رونده» توصیف می‌كند، كه با اندكی بالا و پایین، توصیفی پذیرفتنی است. «احمدی» تا پیش از مجموعه «برای بنفشه باید صبركنی»(1378) یك شاعر معمولی است، با شعری ژنریك، كه امتیاز ویژه‌ای برای شاعرش و نتیجتا برای شعر آن دوره محسوب نمی‌شود؛ هرچند كه شعری است آبرومند و گاهی خواندنی. در این میان نخستین جنبش‌های ذهنی او را می‌توان تا حدودی در دفتر «بر شیب تند عصر»(1376) تشخیص داد، اما این تكانه‌ها آن‌قدرها پر‌رنگ نیستند كه نوید حضور شاعری نو‌بیان و نو‌اندیش را به همراه داشته باشند. «مسعود احمدی» اما در تمام سالیان حضورش در حیطه شعر، نشان داده است كه آدمی است با پشتكار، به شدت اهل مطالعه، ریسك‌پذیر و تجربه‌گرا و نان همین چهار خصیصه را می‌خورد كه گویا در شاعری از حلال‌ترین انواع نان است. در این سال‌ها او كه از شعر كودك آغاز كرده بود، در قدم دوم سراغ شعر نوجوان رفت و بعد در اولین دفترش «زنی بر درگاه»(1360)، كلیشه‌های شاملویی را مروری كرد و همین‌طور پیش آمد و سال به سال زبانش را ساده و ساده‌تر كرد. او شعرش را آهسته و پیوسته به شعر مدرن نزدیك كرد و ارائه‌های كلاسیك و كهنه را از آن زدود و وزن بیرونی را به درونی بدل كرد و بعد تونالیته شاملویی را كنار گذاشت و به گونه‌ای وزن هجایی ناشی از هم‌نشینی آواها رسید. «برای بنفشه باید صبر كنی»، تولدی دیگر برای «مسعود احمدی» به شمار می‌رفت. در این مجموعه بود كه او تمركزش را از جنبه‌های موسیقایی و ریتوریك شعر به سمت تغییر نوع نگاه و بیان سوق داد و تا حدود زیادی موفق هم شد. راوی شعرهای «برای بنفشه...»، اگرچه لحنی سرد و عاری از كاریزمای بدیع و بیان داشت، اما از یك حیث در شعر ما نمونه‌ای شاخص و كم‌نظیر بود. عاشق‌پیشه‌ای مبادی آداب و قدری هرزه‌چشم كه نه اندوهش حال و هوای وامصیبتا داشت و نه شادی‌اش او را از هیات اتوكشیده مرتبش بیرون می‌آورد. او از فضای آپارتمانی و كم‌وسعتی سخن می‌گفت كه اشیای مستقر در آن برای خود كاراكتری نمادین (و نه سمبولیك به معنای معهودش) داشتند و در چارچوب شعر داستان‌گوی او به پیشبرد روایتی پنهان و رمانتیك كمك می‌كردند:
دیروز هم با من بود/ در همین تكه آفتاب/ بر همین صندلی لهستانی/ اما هنوز صدایش كنار ساعت است:/ كمی صبر كن كسی می‌آید
(برای بنفشه... – ص3)
او در این مجموعه، مدام اشیا را جا‌به‌جا می‌كند و به آنها نقشی فراتر از یك ابژه صم‌و بكم می‌بخشد. گاهی به خیابان می‌زند و در ازدحام المان‌های معمولی شهر، به پدیده‌های طبیعی واكنشی رمانتیك- نوستالژیك نشان می‌دهد. گاهی از پنجره اتاقش روزمرگی حیاط و كوچه را نظاره می‌كند و گاهی هم دچار توهم می‌شود و با كنشی سوررئالیستی كل این فضاها را در هم‌آمیخته می‌انگارد و المانی انتزاعی و فرم‌ساز(مثلا كلاغ) را به عنوان همزادی كسل‌كننده و مایوس به فضای شعرش وارد می‌كند:

این قطار وقت و بی‌وقت از حیاط خانه می‌گذرد/ و برای چند لحظه میان من و هوا فاصله می‌اندازد / از كجا می‌آید/...ایستگاه آخر كجاست/ چمدان‌ها را چه كسی بازرسی می‌كند/ كی به پیشباز مسافران می‌رود/ و چرا كلاغ از دیدنش این همه وحشت دارد(برای بنفشه...-ص52)

ساختار منسجم، پیوسته و مرتبط شعرهای این دفتر، در كنار نگاه خلاق و كاشف «مسعود احمدی»؛ تكیه و تمركز او بر ساختن كاراكترهایی باورپذیر در فضایی كاملا شهری و امروزی، موجب می‌شود كه «برای بنفشه...»، به‌رغم تك و توك افاضات مد روزش از نظریه‌های ادبی، اثری قابل تامل و دلنشین از كار در بیاید.
«احمدی» در دفتر بعدی‌اش «دو، سه ساعت عطر یاس»، اما رویكردی افراطی به بازی زبانی و قافیه‌پردازی و شوخی‌های جناسی دارد. در واقع این دفتر از سویی به خاطر تاكید بر همان فضای آپارتمانی و همان كاراكتر مبادی آداب و همان تخیل شبه‌سوررئال در ادامه دفتر قبلی است، و از دیگر سو به خاطر روی‌آوردن دوباره شاعر به وسواس در انتخاب واژگان و تكیه بر ساختار منبعث از تداعی واژگان متجانس (كه شاید كنشی باشد در همراهی با الگوی مقبول آن سال‌ها) كاری است متفاوت از سایر كتاب‌های «احمدی». همین امر شاید باعث شده است كه راوی «دو، سه ساعت عطر یاس»؛ چندان صادق و بی‌شیله وپیله به چشم نیاید و گاهی كوشش شاعر برای ترقی روبنایی واژگان در ساختار افقی شعر را بیش از هر المان دیگری پر‌رنگ جلوه دهد:
زوربزنم نزنم/ زنم نمی‌شود/ همدمم همراهم شریك شر شیوه شدنم آهم/ حتا همین كه هنوز/ به من نزدیك است به خودش نزدیك‌تر/ و تر/ از بارانی كه در اتاق هم بند نمی‌آید و می‌آید یك‌ریز…
(دو، سه ساعت عطر یاس-ص 17)
«احمدی» در شعرهای اخیرش خوشبختانه و از سر هوشمندی دوباره به بیانی نرمال و دور از اغراق رسیده است كه نشان از پختگی و آشنایی و تسلط اوست بر ابزار كارش. او دیگر از بازی به مثابه بازی و تجربه به مثابه بازی دست كشیده است. همین امر موجب شده تا جنبه‌های تازه‌ای از شعرش امكان ابراز بیابند و او را كماكان به عنوان شاعری زنده و پویا معرفی كنند.
«مسعود احمدی» كه چند سالی است صفحه شعر نشریه قابل احترامی چون «نگاه نو» را اداره می‌كند، حسن بزرگی دارد كه اكثر هم‌نسلانش از آن بی‌بهره یا كم‌بهره‌اند. او ارتباطش را با شعر روز حفظ می‌كند. زیاد می‌خواند. از گفت‌وگوهایش برمی‌آید كه اكثر مجموعه‌های این سالیان را خوانده و به دقت هم خوانده و مهم‌تر از خواندن اینكه در‌باره‌شان اندیشیده و به سهم خودش تحلیل و داوری كرده‌است. مروری كه داشته باشیم بر مقاله‌ها و مصاحبه‌های او، تازه درمی‌یابیم كه آن راوی رمانتیك و آرام و باوقار شعرها، در حوزه نقد و نظر آدمی پر شر و شور و جنجالی است كه به‌رغم كم و كاستی‌هایی كه گاهی در نظراتش هست، كمتر پیش می‌آید كه بر سر سفره مسامحه و تعارف بنشیند. او نشان می‌‌دهد كه توان تئوریك‌اش را هم تا حدی كه برایش مقدور بوده، افزایش داده است و می‌كوشد مطالعاتش به‌روز باشد. هر چند كه گاهی شیطنت‌اش با سن و سالش سنخیتی نمی‌یابد...

۲ نظر:

ناشناس گفت...

يک ايرانی اگر هواپيمايش سقوط نکند،از حوادث رانندگي جان سالم به در ببرد، آلودگی هوا زنده اش بگذارد و زلزله زير آوار له اش نکند، هنوز یک راه دیگر هست : حتماً از خوشبختی، خوشحالی، خوش شانسی، خوش رویی، خوش تیپی، خوش بینی، خوش خیالی، خوش فکری، خوش قولی، خوش قلبی، خوش وقتی، خوش فالی، خوش حسابی و ... خواهد مرد. در سایر موارد، این امکانات در راستای بقا مصروف می گردد.

ناشناس گفت...

علی جان باور کن !جای این گونه نفد و نظر ها در ادبیات امروز خالی بود .من فقط دارم یاد می گیرم در این فرصت ها که دراند می سوزند چگونه بنویسم.منم با یک شعر در وبلاگ جدیدم منتظر راهنما یی شما هستم.