۱۳۸۸ مرداد ۲۱, چهارشنبه

درباره‌ي كتاب بهروز صاحب‌اختياري


ميان ماندن و رفتن
شايد نخستين گام‌هاي جدي سنت شناختنامه‌نويسي در شعر مدرن ايران باز‌مي‌گردد به اسفند‌ماه 1347. يعني زماني که نشريه «دفتر‌هاي زمانه» با مديريت «سيروس طاهباز»، شماره‌اي ويژه «مهدي اخوان ثالث» منتشر کرد و طي آن جنگي از مقالات، گفت‌و‌گو‌ها و اشعار وي را همراه مقالاتي که در‌باره وي نوشته شده بود فراهم آورد (رک: شمس لنگرودي، تاريخ تحليلي شعر نو، ج3، ص 504).
هر چند پيش از آن نيز، هر از گاهي در مطبوعات و کتاب‌ها چنين جنگي به چاپ مي‌رسيد، ولي رويکرد «دفترهاي زمانه» کامل‌ترين نوع در زمان خود بود و روال پيشنهادي آن – با اندکي بالا و پايين- کماکان به عنوان الگوي سنتي شناختنامه‌نويسي رايج است.
نکته مهم در باب شناختنامه آن است که اگر هدف خاصي در گرد‌آوري مطالب مندرج در آن نباشد، اين کتب غالبا حجيم، اسير بيماري شايع کتاب‌سازي مي‌شوند و با گرفتن يادداشت و نقد و مقاله و مطلب چاپ‌شده و نشده از خود شاعر و نيز از اين دوست و آن دشمن، در نهايت حجم عظيمي از مطالب مرتبط با يک فرد در آن گرد مي‌آيد، بي آن که در نهايت بتوانند قدمي در ارتقاي شناخت خواننده نسبت به فرد مذکور بردارند. نمونه چنين جنگ‌هايي که اهالي ادبيات به کنايه نام «کشکول» بر آن نهاده‌اند، خصوصا در ميان مجلات ادبي اين روزگار بسيار ديده مي‌شوند. بر اين بيفزاييد چهره‌هاي محبوب و مشهور و داراي اقبال عام و خاص را که با درگذشت‌شان، خوراک خوبي نصيب نويسنده‌نمايان فرصت‌طلب و ابن‌الوقت‌هاي ادبي قرار مي‌دهند که نان اسم و رسم ديگري را بخورند و به نوايي برسند. «احمد شاملو» در کنار «فروغ فرخزاد» و «سهراب سپهري»، در ساليان اخير يکي از پر‌رونق‌ترين چهره‌هاي بازار کتابسازي بوده و هست و بسياري از حضرات و نسواني که اندک ربطي به ادبيات داشته‌اند، ناخنکي زده‌اند به نوشته‌ها و اشعار او، يا نوشته‌ها و اشعاري درباره‌او، و در اين آشفته‌بازار ادب و هنر از تهي ساختن جيب هوا‌داران ساده‌دل وي، جيب فراخ خود را انباشته‌اند.
اين مقدمه نسبتا مفصل را نه از اين باب گفتم که بخواهم انگ کتاب‌سازي بزنم به «بهروز صاحب اختياري» که در حد بضاعت‌اش نام و نشان قابل احترامي دارد در عرصه ادبيات. اين بخشي از درد دلي بود که گفتن از آن مدت‌ها بود بغض گلويم شده بود و از بخت بد يا خوش اين کتاب، مجالي پيش آمد که اينجا گشوده شود. آنچه معلوم است، اين کتاب بنا بوده که شناختنامه‌اي باشد در مورد آرا و آثار «شاملو» و نيز آثار و آرايي از ديگر اهالي ادبيات که به نوعي در ارتباط با اوست.
اين خواسته در برخي از فصول 15(و اگر عکس‌ها را به حساب بياوريم 16)گانه کتاب تا حدودي هم برآورده شده است. اما آنچه در يک نگاه کلي به نظر من خواننده مي‌آيد، نوعي عدم جامعيت و بي‌نظمي است که بر کليت کتاب حاکم شده. البته در پيشگفتار کتاب هم ادعايي مبني بر جامعيت آن مطرح نشده است و گرد‌آورندگان هدف خود را فراهم‌آوردن مرجعي دانسته‌اند براي «دانشجويان و ادب‌دوستان، براي تحقيق». به گمان من، نفس همين هدف نيک است که انتظارات ما را از کتاب بالا مي‌برد. کتابي که قرار است به عنوان يک مرجع پژوهشي مورد استفاده قرار گيرد، لاجرم بايد از برخي وجوه سنديت جامعي داشته باشد. اما به‌رغم تلاش مشهود گرد‌آورندگان، در اکثر فصول با گلچيني سليقه‌اي از مطالب مرتبط با آن فصل مواجه مي‌شويم. مثلا در بخش پنجم با عنوان «شاملو از نگاه ديگران» يا بخش ششم که با نام «نظر نويسندگان ايراني درباره ويژگي‌هاي شعر شاملو» در کتاب آمده است، بعضي از مطالب نقل‌شده در شأن يک کتاب مرجع نيستند و وجهه استنادي و کار‌بردي چنداني ندارند.
در عوض جاي خالي برخي مطالب بسيار مهم و در‌باره شعر و شخصيت «شاملو» در اين ميان خالي به نظر مي‌رسد. مثلا نقد بسيار مهم «رضا براهني» در کتاب «طلا در مس» يا اشارات «مهدي اخوان ثالث» در موخره کتاب «از اين اوستا» را در اين کتاب نمي‌بينيم.
البته «صاحب‌اختياري» از قرار معلوم تمامي مطالبي را که خود در‌باره «احمد شاملو» نگاشته است، در اين کتاب آورده. اين کار او البته شايد به مذاق خيلي‌ها خوش نيايد و نوعي خود‌نمايي تلقي شود، اما به نظر من از اين حيث که مي‌توانيم تمام آراي يک نويسنده جدي در حيطه نقد ادبي را در مورد يکي از بزرگ‌ترين شاعران معاصر يكجا بيابيم، کار قابل احترامي است. مشکل ديگر بخش اشعار است که به نظر مي‌رسد جزو سليقه گرد‌آورنده و شايد قدري روند تاريخي کارنامه شعري «شاملو»(که در رعايت اين روند هم قدري ترديد دارم)، منطق توجيه‌کننده‌اي اشعار منتخب را حمايت نمي‌کند.
درست است که اکثر اشعار اين بخش، به اعتراف و اجماع بسياري از منتقدان، در زمره بهترين کارهاي «شاملو» هستند، اما ادعاي مرجعيت کتاب، مي‌طلبيد که اشعار منتخب به شکلي روش‌مند‌تر و با ذکر توضيحاتي در باب ويژگي‌ها و منطق انتخاب‌شان همراه مي‌شدند تا خواننده‌اي چون من براي درک چرايي حضور آنها در کتاب به حدس و گمان خويش پناه نياورد.
با اين وجود، کتاب دو بخش بسيار درخشان دارد: نخست، بخشي که در ابتدا سخنراني مشهور «شاملو» در مورد شاهنامه فردوسي گنجانيده شده است و به تعاقب آن آراي مخالف و موافق نويسندگان ديگر در مورد خطابه مذکور گرد‌آوري شده است و مناظره‌اي کتبي و عادلانه را رقم زده که در نوع خود کم‌نظير و نسبتا کامل است. هر چند که باز جاي يکي، دو جوابيه بسيار خوب در آن خالي است و اينجا نمي‌خواهم با ذکر موردي آنها شبهه‌اي برانگيزانم. خاصه آن‌که به گمانم، خود گرد‌آورنده نيز به اين نقص آگاه است.
بخش ديگري که به نظر من، هم از حيث نوع نگاه تازگي دارد و هم در پژوهش‌هاي زندگينامه‌اي و تاريخ‌نگارانه و هم در رفرنس‌هاي ژورناليستي مي‌تواند بسيار مفيد باشد، فصل چهاردهم کتاب است که اختصاص دارد به «نخستين واکنش‌ها پس از مرگ شاملو».
در اين قسمت جدل کلامي و قلمي «سيروس شاملو» و «ع. پاشايي» به شکل پرونده‌اي مدون درج، و کل ماجراهاي پر سر و صداي ارث و ميراث و حق نشر و استفاده از آثار و لوازم «شاملو» از ابتدا تا انتها تدوين شده است.
کاش اين خوشفکري در موارد ديگر نيز رعايت مي‌شد که در آن صورت حاصل کار مقابله تز‌هاي «شاملو» را شاهد بوديم با آنتي‌تزهاي ساير نويسندگان و متفکران و يقينا سنتز منتج از اين مقابله، مي‌توانست کاري بديع و پربار باشد و نيات تدوين‌کنندگان کتاب را بيشتر به عمل نزديک مي‌کرد.
با اين اوصاف، مي‌توان گفت که کتاب مذکور- با وجود ارزش‌هاي انکار‌ناپذيري که بر‌شمردم- قدري متزلزل و پا ‌در ‌هواست و به قول خود «شاملو»، حالتي «ميان ماندن و رفتن» دارد. حالتي که آن را ميان کشکول بودن و مرجع‌بودن سرگردان مي‌گذارد و گاهي نقض غرض پديد‌آورندگان جلوه مي‌کند.
اين همه صغرا و کبرا چيدم که بگويم حيف اين همه زحمت است که در نهايت سترون بماند و به جايي که بايد و شايد نرسد.
اين است که با گراميداشتن ياد «حميد‌رضا باقر‌زاده بيوکي»- مدير و موسس در‌گذشته نشر «هيرمند»- از «بهروز صاحب‌اختياري» بنا به سابقه‌اش انتظار مي‌رود که بتواند اين نقايص را در چاپ‌هاي آتي بر‌طرف سازد و کتابي در خور بضاعت خويش و نام «احمد شاملو» و بهاي نه‌چندان ارزان کتاب، روانه بازار نمايد.

۱ نظر:

zeytoonetalkh گفت...

من خلیل جلیل زاده هستم .خالق هشتادداستان کوتاه .یک مجموعه شعر.سه ترجمه .نمایشنامه هایی نگاشته ام وچندطرح وسناریونیز. من خلیل جلیل زاده هستم ازسال 1369بی وقفه به امید نویسنده ی حرفه ای شدن نوشته ام .بلکه چهاردیواری اندیشه ام باشد وبنویسم . فعلا هستم .می نویسم .ازفروش مجموعه شعرم متضرروازچاپ مجموعه داستانهایم درهراس .مانده ام دراین تعلیق .معتقدم ادبیات میدان هماوردزایی نیست . هرکس به سرشت وجنم لغزان خود می نویسد .پس کسی راباکسی کاری نیست . این است که کمتر محفلی آفتابی می شوم .بااینهمه ی همیانم تابگویید پراست .الاخره به این دنیای مجازی نیز می آیم گاهی ودلتنگیهایم راوشعرهایم راوداستانهایم رامی گذارم به یادگار.با نرماده بروزم .منتظرحضورتان.آماده ام تاتبادل لینک هم داشته باشیم .
Shoolan.blogfa.comمدادومدار
خلیل جلیل زاده